#تاوان_بی_گناهی_پارت_84
نتونستم خودمو کنترل کنم محکم هولشدادم
چند قدم رفت عقب محکم تراز خودش زدم توگوشش
دستشو روی گونه اش گذاشت
جیغ زدم
-ازخونه من گمشو بیرون گمشو نمیخوام ببینمت گـــمــشـــو
به سمت دروردی رفت
ازگوشه دماغش خون میچکید
دروردیو باز کرد لحضه ای که داشت خارج میشد نگاهی یهم انداخت که چهارستون بدنم لرزید
-بدبختت میکنم دریا
پوزخندی زدمو گفتم توخواب ببینی
از عمارت رفت بیرون
سرمو گذاشتم زمین بلند زدم زیر گریه
گوشه ی اتاقم جمع شده بودم توخودم
خوشم نمیومد بلند گریه کنم بقیه بهم ترحم کنن
ولی اینجا دیگه تنهایی خلوت خودمو بود
سرمو گذاشتم روزانوم بلند بلند هق هق کردم
هی خدا این از زندگی من....
دخترای مردم چه زندگیایی دارن اونوقت من پدرمو مادرم....
همبازی تکیه گاهم توزرد درمیاد
عشقم بهم خیانت میکنه
انقد هق هق کردم که بقل تختم افتادم بیهوش شدم
***
راتین
به دیوار روبه روییم زل زده بودم به دیوار روبه روم
نمیدونم چرا حس خوبی نداشتم دلم شور میزد
انگار که اتفاق بدی توراهه
اهمیتی ندادم
به دیوار رو به روم خیره بودم به دریا فکر میکردم به پدرو مادرمون
از ته دلم دعا میکردم قضیه پدرمادرارو نفهمه
هه همین الانشم توچشمام نگاه نمیکنه چه برسه به اون موقع
-داداش یا خودش میاد یاخبر مرگش
سرمو برگردوندم
یکی از هم سلولیام بود
سمت خیز برداشتمو گفتم
-چه زری زدی؟
-چرا ناراحت میشی حالا حرف حق تلخه
مشتمو توصورتش ول دادم
و این سراغازی شد برای دعوای ما....
درگیر زدن همدیگر بودیم که برق چیزیو حس کردم
درست حدث زده بودم
تیزی بود
داشت نیومد جلو تیزی بکشه که دستشو پیچوندم از دستش افتاد
حس کردم یکی داره به سمت عقب میکشتم به نوعی داشت جدامون میکرد
یکی از نگهبانان بند بود
-چتونه شماها؟نکنه انفرادی میخواید
دولاشد چاقورو اززمین برداشت گفت
- مال هرکی هست سریع بگه تا جفتتونو نبردم انفرادی
#part_215
-الان مشخص میشه زود بیاید بیرون
پسره راه افتاد منم پشتش
پوزخندی روی لبم بود که هیچگونه نمیشد پاکش کرد
داخل اتاق مدیر زندان شدیم
نگاهش که به من افتاد گفت
-هی بازم تو ،مواد که جابه جا میکنی،پدر بزرگتم که هول میدی یه نوعی قتلم میکنی دیگه چه کاری مونده نکرده باشی تو پسر
پوزخندمو تمدید کردم، مردیکه احمق هر چی دلش میخواد بارم میکنه...
نشونش میدم...
-دعوای الان هیچ ربطی به حرفایی که شما میزنی ربطی نداره
romangram.com | @romangram_com