رمان تاوان بی گناهی

#تاوان_بی_گناهی_پارت_80


شاید ازم متنفر بشی شایدم دلت برام بسوزه ولی مطمعنم هیچ وقت دلتنگم نمیشی

البته حق داری کی دلتنگ ادم پستی مثه من میشه

بگذریم اومدم بهت بگم که من هرادمی که بگی هستم ولی اون شیشه واقعا کار من نبوده دربارم زود قضاوت نکن دریا

شاید بعد دونستن خیلی از حقیقت ها از قضاوتت پشیمون بشی ولی دریا بهم قول بده که هیچ وقت ازم متنفر نشی حتی بعده مرگم

سکوت کردم

-دریا قول نمیدی؟

وبازهم سکوت

صدای صندلیو شنیدم که به عقب کشیده شد

نگاهمو توی نگاه راتین انداختم اون غمی‌که ته چشمای بی روحش بود دلمو به درد اورد

لبخندی به نگاهم زد

سرشو انداخت پایین

ازکنارم رد شد که صدام سکوت اتاقو شکوند

-قـــول مــیــدم

برگشت باحالت سوالی نگاهم کرد که گفتم

-قول میدم هیچ وقت ازت متنفر نشم

#part_205

خوشحالیو ته نگاهش حس کردم

زیر لب گفت

-کارمن ازاین حرفا گذشته...

اروم گفت ولی من شنیدم

لحضه ی اخر که داشت از اتاق خارج میشد لبخندی به روم زد زیرلبش چیزیو زمزمه کرد که من فقط تیکه ی اخرشو شنیدم که گفت

....توهیچوقت نفهمیدی

قبل اینکه از اتاق خارج بشه گفت

-دریا قبل اعدامم یکباره دیگه به دیدنم بیا

واقعا ممنونت میشم

و در اتاق بسته شد

سرمو رومیز گذاشتم هق هقم سکوت اتاقکو میشکوند

انقد بهم شک وارد شده بود که برام مهم نبود فکر کنم به حقیقتایی که راتین گفت

کیفمو برداشتم

اشکامو بادستام پاک کردم

از اتاق خارج شدم

پرتو چند قدم اونور تر ایستاده بود

منو که دید به طرفم اومد

-دخترم حالت خوبه؟؟

لبخندی زدم که از صدتا زهرخندم بدتر بود

-ممنون

-دخترم میخوای برسونمت

-نه مرسی دربست میگیرم تاخونه

-چرا تعارف میکنی؟

-تعارف نیست اقای پرتو اینجوری راحت ترم

هرچندواقعانم راحت تربودم

-باشه دخترجان موفق باشی حواستم به خودت باشه

لبخندماتی زدم

از درزندان اومدم بیرون

دربست گرفتم تاخونه

داخل ماشین که شدم هنذفریو داخل کوشم کردم سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم

و اشکاهایی که روی گونه هام میریختن

جلوی درخونه پیاده شدم

سرم درد گرفته بودم بخاطر اشکام

بااین حال هنوزم چیزی از بغض بزرگی که توگلوم بود کم نکرده بود

درعمارتو باز کردم

یاد اونروزی که برای اولین بار اومده بودیم عمارت

هه چه روزی بود

راتین حرص میخورد من میخندیدم

بابغض دست کشیدم رو مرمرای سفید قشنگی که درو تزیین کرده است

لبخندی زدم

حس کردم گونه ام با لبخندم خیس شد

تصمیم گرفتم بیشتر ازاین خودمو عذاب ندم

درعمارتو باز کردم


romangram.com | @romangram_com