#تاوان_بی_گناهی_پارت_76


دستم که توی دستش بود،سفت گرفت و به سمت لباش برد، بوسه ای اروم به روش زد، که برای من مصادف بود با یه عالمه ارامش...

#part_195



اروم شروع کرد به حرف زدن

-امروز اومدن دم عمارت که بیبنمت، که بگم اگه تو حواست به من نیست من حواسم بهت هست....

ولی چی دیدم...؟!

دیدم خانوم شیک و اماده داره میره بیرون...

نمیگم نمیرفتی، نمیگم توام مثله من میشدی فقط میگم انقدر نصبت به من نسبت به حرفای من بی خیال نمیشدی....

-ارسان، نگو اینجوری من....

نذاشت حرفم و کامل کنم

-هیچ ازر یا بهونه ای نمیخواد بیاری، نباید بیاری،فقط

سرش و تکون داد

- هیچی ولش کن...

باید ارومش میکردم اینجوری نمیشد...

کامل به سمتش برگشتم...

دستش و گرفتم توی دستم

-میدونم، همه رو میدونم، من اشتباه کردم،بازم من اشتباه کردم میدونم الان به هم از دستم دلخوری، هم ناراحت ،هم عصبانی...

ولی بخدا باور کن اصلا قصدم نادیده گرفتنت نبود...

ارسان من هیچ وقت همچی کاری نمیکنم،

مطمئن باش...

سرشو چرخوند یه طرف دیگه، نفسش و ولکرد بیرون...

چند دقیقه‌ توهمون حالت موند بعد سرش و برگردوند به طرف من...

لبخند رو لبش بود...

از اون لبخندا که دل بی جنبه من براش ضعف میرفت...

محو لبخنده خوشگل نقاشی شده روی لباش بودم که یکم به سمتم خم شد...

دستش و دور کمرم حلقه کرد...

من زندونی شدم توی بوی خوش بوی بدنش

#part_196



بیشتر خودم و توی بغلش فور کردم و عطر خوش بوشو به ریه هام کشیدم...

بوسه گرم شو روی موهام حس کردم...

شروع کرد به نوازش کمرم...

صدای اروش و کنار گوشم شنیدم:

-خانوم من کجا رفته بود انقدر خوشگل کرده...؟!

بی صدا خندیدم...

-میخندی ضعیفه وقتی موهات و از ته زدم تو خونه قل و زنجیرت کردم نذاشتم اینحوری خوشگل کنی بری بیرون اون موقعه بخند....

اینار صدا دار خندیدم...

با ناز اسم شو صدا کردم، که سرش و فرو کرد توی موهام نفس اونجا رها کرد و با صدای بمی گفت: -دلم برات تنگ شده بود خوشگل من...

دست مو دور کمرش حلقه کردم و خودم بیشتر بهش چسبوندم...

اونم منو بیشتر به خودش فشار داد...

با صدای خفه ای گفتم:

-منم....!!!!

با صدای شیطونی که مایه های طنز داشت گفت:

-اره، جون عمه نداشتت... از زنگ زدنای پشت سرهمت معلومه...

-عه ارسان حالا هی نگو دیگه خوب....

#part_197



خندید، بارم منو به خوش فشار انقدر که حس کردم الان استخونام میشکنه...

توی اون اغوش امن زندانی بود که...

گرنی لباش و روی لبام حس کردم..

وجودم پر شد از یه لذت غیر قابل وصف...

هوس نبود مطمئنم هوس نبود...

یه لذت غیر قابل وصف بود...

پر از ارانش پر از حس خوبی که وقتی با ارسان بودم تجربش میکردم...

بعداز چند دقیقه که هردمون نفس کم اوردیم، از هم جداشدیم...

سرش و اورد کنار گوشم نفس داغشو فوت کرد توی گردنم مه باعث شد، گردنمو جمع کنم...

-کی میری دیدن پسر عموت..!!؟

فهمیدن این سوال و برای عوض کردن حال و هوامون زده...

-فردا...


romangram.com | @romangram_com