#تاوان_بی_گناهی_پارت_67

_اره پسرم چرا نشه با اجازه...

و تو چشم بهم زدنی از ساختمون بیرون زد...

حالا من بدبخت موندم با یه ببره خشمگین...

به صورتش نگاه کردم...

سرخ سرخ بود... تندتند نفس میکشید‌... رگای کنار شقیقش زده بود بیرون...

همیشه فکر میکردم اینجوری چیزا برا رماناست ولی الان داشتم توی واقعیت میدیدم....

اون شده بود یه ببر زخمی و من یه اهو که هر لحظه منتظره بلعیده شدنه....

رفتم نزدیکش و دستمو گذاشتم روی بازوش و گفتم:

_ارسان حالت خوبه... ؟؟؟

با به اخم وحشتناک نگام کرد زل زد تو چشمام توی چشماش نگرانی موج میزد....

خیلی نگهانی دستی که روی بازوش بود گرفت و کشید سمت خودش منو کامل گرفت تو بغلش....

شالم ‌از سرم در اورد گیر موهام باز کرد...

ابشار طلایی رنگی روی شونه هام ریخت...

سرشو لای موهام فرو کرد..

از لای دندونهای کلید شدش گفت:

_فقط بگو کدوم گوری بودی تا الان، و چرا جواب تلفنم ندادی..؟!

بغضی که تو گلم از صبح نشسته بود سر باز زد...

سعی کردم چشما خیس نشه سعی کردم این بغض لعنتی جلوی ارسان نشکنه اما نشد....

چشمام خیس شد...

اروم اروم همچی رو براش تعریف کردم..

با هر کلمه‌ی که میگفتم فشار دستش روی کمرم وحشناک میشد‌....

دراخرم طاقت نیورد و با عصبانیت غیر قابل وصفی گفت:

_بخاطره اون راتین چی نشده منو تا الان گذاشته بودی تو خماری ارررره؟؟؟؟

میگی یه بدبختی هست شاید نگرانم بشه .... یا کلا منو ادم حساب نمیکنی...

اصلا توخیلی خیلی غلط کردی تک و تنها بلندشدی رفتی کلانتری....

کلانتری مگه جای توعه .....

هاااان جواب منو بده....؟؟

داد نزده بود... هیچ کدوم از حرفاشو ولی چنان زیر گوشم میغرید که تمام تنم به لرز افتاده بود...

استخونای بدنم در حال خورد شدن بود از فشار بازوهای عضله ایش....

میخواستم ابروشو درست کنم که زدم چشمشم کور کردم....

حالا چه خاکی توسرم کنم....

چه غلطی بکنم....

با صدای ارومی که به شدت میلرزید گفتم:

_ارسان کمرم....!!!!!

همون لحظه فشار دستش از روی بدنم برداشته شد...

صدای نگرانش به گوشم رسید:

_دریااا، دریا عزیزم چی شدی؟؟ دریاا

#prt_174



بغضم گرفته بود

سعی کردم بغضمو قورت بدم....

امانشد...

بغضم ترکید

هق هقم دله سنگم اب میکرد

فشاری به کمرم وارد شد

سرمو بالاگرفتم

ارسان باپشیمونی خیره شد توچشمام‌ گفت

-الاهی من بمیرم که همش اشک تورو در میارم

اروم تودلم گفتم

-خدانکنه گل پسر

اروم موهامو نوازش میکرد

هق هقم بند اومده بود

بوسه ای اروم روی موهام کاشت

کمرمو نوازش کرد

ولم کرد چند قدم ازم دورشد

دستشو کرد لای موهاش

به سمت مبل رفتم نشستم

ارنجمو روی زانوهام گذاشتم سرمو روش گذاشتم

به این فکر کردم یعنی چی میشد اگه همه چی مثله قدیم بود

بامرگ پدرو مادرم کناراومدم

romangram.com | @romangram_com