#تاوان_بی_گناهی_پارت_53

اصلا دلم نمیخواست از اون بازوهای عضله ای بیام بیرون

شاید بی حیایی باشه ولی من بعداز چند سال یه تکیه گاه پیدا کردم...

اغوشش برای من بی پناه پناه بود امن بود...

توی عمین افکار بودم که صدای ارومشو کنار گوشم شنیدم

_دریاا عزیزم حالت خوبه؟؟؟برم پرستارو صدا کنم

نگرانیش برای مثله عسل بود

تودلم نقل و نبات خیرات میکردن

لبخنده محوی نشست روی لبام

_نه خوبم فقط یکم اب میشه بهم بدی

کنار شقیقمو بوسید و گفت

_اره عزیزم حتما

بعداز زدن این حرف منو گذاشت روی تخت خودش رفت سمت یخچال گوشه‌ی اتاق...

با یه آب معدنی برگشت درشو برام باز کرد...

اروم خواستم ازش بطری رو بگیرم که دستشو کشید عقب..

خودش اومد کنارم نشست کمکم کرد اب و بخورم

این کارش برام سراسر لذت بود

اون اب از عسلم برام شیرین تر بود

#part_143



احساس کردم دیگه سرم درد نمیکنه دیگه چشمام سیاهی نمیره

با صدای اروم رو بهش گفتم

_حالم بهتره بریم پدرجون و بیبینم...؟؟؟

اروم سرشو تکون داد درحالی که دستمو گرفته بود کمکم کرد و منو برد به سمت در

تمام طول راه دستای دخترونم توی دستای قوی و مردونش بود...

با آسانسور رفتیم طبقه پنجم...

ارسان که انگار ازقبل بلد بود ای سی یو کجاس مسقتیم به سمت انتهای راهرو رفت....

زنگ پشت در اتاق زد یه پرستار جون اومد بیرون یه نگاهی به ما انداخت و گفت

_بله امرین دارین؟؟؟

ارسان با جدیت جواب داد

_از طرف دکتر صدر اجازه گرفتیم که اقای پاکزاد و بیبینیم

پرستار یه نگاهی به ما انداخت و دوباره گفت

_ولی الان وقت ملاقات نیست

ارسان:میدونم خانوم ولی دکتر صدر اجازه دادن میتونید هماهنگ کنید

پرستار پشت چشمی نازک کرد و رفت تو بعداز چند دقیقه اومد گفت میتونیم بریم تو

ارسان با من نیومد گفت «ترجیح میدم تنها باشی»

منم لبخندی بهش زدم بعداز پوشیدن گان رفتم توی ای سی یو

فقط صدای بوق بود صدای بوق

اروم رفتم پشت شیشه ایستادم به پیر مردی نگاه کردم که

تموم سعیش این بود که نوهاشو توی بهترین شکل بار بیاره و گذاشته بدی که داشته رو جبران کنه‌‌‌.....

موفقم بود...

برای من که موفق بود دیگه از اون نفرت اولیه که بهش روز اول داشتم خبری نبود

#part_144

من دوسش داشتم خیلی ام زیاد

اون خیلی خوب بود خیلی زیاد انقدر که نمیتونم توصیفش کنم

اعتراف میکنم که تمام حرفای که اون روز اول بهش زدم چرت بوده پشیمونم بخاطره همش....

ناخوادگاه این اهنگ اومد توی ذهنم و شروع کردم به زمزمه کردن

من همیشه دلم میخواست از ته دل با تو اینجوری حرف بزنم

تو یه کاری کن از همچی غیر خودت دل بکنم

بعضی روزا میرم تا مرز دیونه شدن

رو در دیوار قلب شکستم رنگای تازه بزن

تنها پناه من....

مواظبی که نلرز پام نیوفتم ازاون بالا

ندیدمت که بد شدم

من عاشقت حالا

هوامو داری عاشقونه با همه اشکالام

مواظبی نلرز پام نیوفتم از اون بالا

ندیدمت که بدشدم من عاشقتم حالا

هوامو داری عاشقونه با همه اشکالام

****

با صدای پرستار که میگفت ،وقت تمومه،

romangram.com | @romangram_com