#تاوان_بی_گناهی_پارت_41
باتعجب گفتم
+چیو؟کیو؟
اخم کرد ولی دوباره لبخند زد موهاشو باشرم داد پشت گوشش
-به آرسان دیگه ،که یه دختر مجرد دارید
روی تخت ولو شدمو دلمو گرفته بودم میخندیدم
واقعا امروز روحیم شاد شد
#part115
سایه باناراحتی ساختگی گفت
-اه دریا نخند میگی یا نه
+باشه میگم
بازم زدم زیر خنده که بادادی که زد اسمم یادم رفت چه برسه به خندم
-اع اع دختره ی دیونه،کل فامیل عاشق نیم نگاه این پسرنا حالا این کلاس میزاره
لبخند دندون نمایی زدم که بیشتر حرصش دراومد
*****
درحالی که باسایه خدافظی میکردم گفتم
-دمتگرم امروز خیلی خوب بود مردم از خنده
ایشی باعشوه گفت
-حالا انگار من دلقک مردمم
اخم ریزی کردم گفتم
-حالا من مردم شدم دیگه،باشه سایه خانوم
خنده ای کردو سرمو به کلش چسبوند گفت
-نه بابا تو فرشته نجات منی ، تو داری کار میکنی من سینگل به گور نشم
میدونستم اگه یکم دیگه اونجا وایسم از دست شیرین کاریای سایه غش میکنم پس زودتر خدافظی کردم از خونشون اومدم بیرون
#part_116
درعمارتو باز کردم داخل که شدم سایه ای رو مبل دیدم که دورشو دود گرفته بود جلوتر که رفتم.....
دیدم راتین نشسته داره سیگار میکشه ، جاسیگاری رو بروشم پره
باپوزخند صدادارم نگاهشو سمت من چرخوند گفت
-هه چه عجب خااانوم چشممون به جمالتون روشن شد
با تأسف خیره شده بودم بهش تو دلم گفتم
عمو، زن عمو کجایید که گل پسرتونو ببینید
اماانگار تو دلم نگفته بودم چون مثله اینکه راتین شنیده بود
باچشمای سرخشاومد جلو گفت
-چی زرزر کردی؟
با تعجب نگاهش کردم که گفت
-میگم چی زر زدی
بلند داد زدم
-حق نداری بامن اینجوری حرف بزنی
اومد جلو یکی از دستامو که مشت شده بودو گرفت و گفت
-هه نه خوشم اومد ، به جایی رسیدی که واسه من حقو حقوق انتخاب میکنی
محکم دستمو از دستش کشیدم بیرونو داد زدم
-دست نجستو به من نزن
باسیلی که بهم زد روی زمین پرت شدم
دستم روی گونم بود باورم نمیشد
راتین منو زد؟؟؟تکیه گاه همیشگیم؟من حتی پدرمم بهم سیلی نزده بود
به خودم که اومدم دیدم اشکام همین جوری راه خودشونو پیدا کردند
به راتین نگاه کردم، با نفرت تمام ، با نفرتی که نمیدونم از کجا توی دلم سرازیر شد
با تعجب ناباوری خیره به دستش بود
دولاشد نشست روبه رومو گفت
-سایه بخدا دست خودم نبود ،نمیدونم یدفعه چه جوری.....
با جیغی که سرش زدم جملشو قطع کرد
-خفشو دیگه نمیخوام چیزی بشنوم خفشوو
با بغضی که سعی در پنهان کردنش داشت گفت
-تقصیر توعه لعنتی ، همچی تقصیر خودته تقصیر توعه من سیگاری شدم الکلی شدم همش تقصیر توعه
بامشت دستشو کوبید به شیشه میز عسلی که بغلمون بود
از دستش خون داشت میچکید
هیییین بلندی کشیدم که با بغضش که ممکن بود هرلحضه بترکه گفت
-میشکنم دستی رو که روتو بلندبشه
و رفت در عمارتو محکم بست ، رفت من بعدا دلیل این مقصر بودنامو فهمیدم ،رفتو من بعدا دلیل بغض راتینو فهمیدم.....
#part_117
romangram.com | @romangram_com