#تاوان_بی_گناهی_پارت_40


#part_112



دیگه ازم خیلی دور شده بود ولی من هنوز ایستاده بودمو داشتم به جای خالیش نگاه میکردم

فکرم درگیر حرفاش بود...

پسر بدی به نظر نمی اومد...

نه سوسول بود نه جلف..

یه جنتل من واقعی بود دروغ اگه بگم خودشو و قیافشو تیپشو همه چیزش چشم ادمو نمیگیره...

یه حسی تو دلم گفت

"یعنی الان چشم تو رو هم گرفته"

جوابی براش نداشتم...

سوار ماشین شدم باید برم سراغ سایه

هم یه گوشمالیه اساسی بهش بدم واسه دادن شمارم

و همچنین راجب آرسان باهاش حرف بزنم

***

تو اتاق سایه نشسته بود سایه سرشو انداخته بود پایین و نگاهم نمیکرد و مثلا خجالت میکشید....

به حق چیزای ندیده...

_خوب سایه خانوم بیبینم با اجازه کی شماره منو دادی بهش و به من حتی نگفتی

باهمون سر پایین جواب داد

_خوب خیلی اصرار کرد دلم براش سوخت منم دیدم تو مهمونی توام ازش خوشت اومده واسه‌همین قصد بدی نداشتم

_خیلی خوب حالا سرتو بیار بالا

باذوق سرشو اورد بالا و انگار نه انگار داشت یه مین پیش خجالت میکشید

_خب چی شد بهت زنگ زد چی گفت

خونسرد پامو انداختم رو اون یکی و گفتم

_هیچی بهم پیشنهاد داد باهم بیشتر اشنا بشیم

#part_113

سایه بانیش باز که انگار بهش تیتاب دادن گفت

-بگو مرگ سایه

خیلی شیک بالبخنده عمیقم گفتم

+مرگ سایه پیشنهاد داد

باهیجان گفت

-خو حالا تو چی گفتی؟قبول کردی؟

لبخندمو عمیق تر کردمو گفتم

+نه

درحالی که قیافه متفکری به خودش داشت گفت

-چی نه؟؟؟

لبخندم‌تبدیل به خنده شد

+قبول نکردم

بادش خوابید همینجوری رو تخت ولو شد انگار انرژیش تحلیل رفته بود

یدفعه پاشد

-وای دریا خیلی خری،کل مجلس عاشق پسره شدن،همه فامیلامونو دوستام دنبال شمارشن

+الان اینایی که گفتی به من چه ربطی داره؟

محکم زد تو سرم گفت

-بعدتوی الاغ میشینی بالبخند عمیق میگی نه

#part_114

سایه با نیش باز گفت

-حالا میگم دریا اینارو بیخیال یه فکری دارم، به ارسان زنگ بزن بگو یه دوست دارم مجرده خوشگله

+که چی بشه

-که هیچی، منم از ترشیدگی در میام

قهقه ای بلند زدم که محکم جلو دهنمو گرفت

-مگس رفت توش

کم کم خندم بند اومد ولی با قیافه سایه اصلا نتونستم خودمو نگه دارم بلند تر از قبل قهقه زدم

سایه اینه خیالشم نبود

باتصور قیافش بلند بلند زدم زیر خنده

نزدیک یه ربع فقط داشتم میخندیدم

حالت سایه جوری بود که رو تخت نشسته بود تکیه داده بود به دیوار هی با دستش رو دیوار اشکال میکشید لبخند میزد با دستشم قلب درست میکرد ،دوباره دستشو رو دیوار میکشید اروم بادیوار حرف میزد،موهاشو میداد پشت گوشش لبخند میزد

بایاد اوریش بازم خندم گرفت

بلندخندیدم

بدون توجه به خندهای بلندم از روتخت دومتر پرید جلوی من ،که با ترس یه متر پریدم عقب بالبخند گفت

-چیشد دریا؟گفتی؟


romangram.com | @romangram_com