#تاوان_بی_گناهی_پارت_39

_من از شما خوشم اومده میخوام اگه شما قبول کنید یه مدت باهم اشنا بشیم

#part_109



فقط نگاش کردم.....

انتظار هرچی رو داشتم بقیراز این...

این ادم پیش خودش چی فکر کرده فکرده منم مثله دخترای دیگم که تا بگه ازت خوشم اومده بپرم بغلش و بگم "وااااای من عاشقتم عشقم"

پسره پرووووو...

چی فکر کرده...

اخمامو کشیدم توهم کیف دستیمو برداشتم

بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بدم با سرعت به سمت درخروجی رفتم....

عصبی بودم، ناراحت بودم ، حس بدی داشتم....

مخالف این چیزا نیستم ولی اصلا دلم نمیخواد خودم توی همچی موقعیتی قرار بگیرم....

این یه جوری روش پیشنهاد دادن موردن دیگه...

بی اعصاب یه طرف ماشین رفتم خواستم درشو باز کنم که بازوم از پشت کشیده شد چسبونده شدم به ماشین

با عصبانیت زل زدم تو صورتی کسی که این کارو کرده

صدام و انداختم پس کلم و گفتم

_مریضی رواااانی؟؟؟به چه حقی به من دست میزنی... کی همچی جرئتی بهت داده هاااااا....

عصبانی تر از من زل زد توی چشمام و با لحن ترسناکی گفت

_دارم مثله ادم باهات حرف میزنم پس مثله ادمم جواب میخوام

باعصبانیت زل زدم توی چشماش و گفتم

_جوابی ندارم که به تو امثال تو بدم من بگو وقتمو بخاطره کی هدر کردم ؟؟!!!

دیگه مزاحمم نشو وگرنه عواقبش پایه خودته

#part_110



بازو محکم فشار دارد و درحالی که دندوناشو رو هم میساید گفت

_مواظب حرف زدنت باش کوچولو من برای خودمو شخصیتم بیشتراز این حرفا ارزش قائلم

پوزخندی صداداری بهش زدم و با پرویی گفتم

_هه، مشخصه...اگه ارزش قائل بودی که الان من وتو اینجا نبودیم اخه یه چیزی بگو که صحت داشته باشه

انگار یکم اروم شده بودچون با لحن ارومی گفت

_من فکر کردم تو با دخترای دیگه فرق میکنه برای همین الان من وتو اینجاییم پس درست برخورد کن

_اوکی من پیشنهاد شمارو قبول نمیکنم و تمام روز خوش جناب

بازمو محکم تر نگه داشت توی دستای داغشو با تعجب گفت

_من که بهت پیشنهاد ندادم چی میگی تو

_اره پسر عمه من بود گفت از من خوشش اومده میخواد باهام شنا بشه

بعدبا صدای بلند تری گفتم

_این پیشنهااات نیست پس اگه نیست پس چیه؟؟؟؟؟

_هیسسس، صداتو بیار پایین چرا هوار میزنی اخه

#part_111



_خودت هوار میزنی ....دلم میخواد تو چی کار داری....؟؟؟همینه که هست اصلا

چی گفتمم!!!!!

ای کاش اصلا حرف نمیزدم

اصلا پیش خودش میگه دختر خل چله

معلوم بود خندش گرفته ولی صداشو صاف کردو دستاشو از بازوهام برداشتو گفت

_دریاخانوم من به شما پیشنهاد بدی ندادم که اینجوری عصبی شدین فقط گفتم باهم اشناشیم که اگه بدرهم خوردیم بتونیم ایندمونو کنار هم باشیم

اهووووو....

چه غلطاااا

ایندمون....چایی نخورده پسر خاله شده پرووووو

بزنم دکورشو بیارم پایینا

به هیچ وجه از موضعم کنار گیری نکردم با پرویی گفتم:

_به هر حال پیشنهادتون درست نبود من نه قصد اشنایی دارم نه قصد ازدواج

لبخنده خوشگلی زدم..

که دلم ضعف رفت...

نازی بشی الهی چه خوشگل میخندی گوگولی

باهمون لبخند یکم ازم دور شد و گفت

_به هرحال من تا هفته اینده بهتون مهلت میدم فکر کنید

اگه باهمم کنار نیومدیم نه شما نه من چیزی رو ازدست نمیدیم من منتظر جوابتون میمونم روزتون خوش خانوم پاکزاد

چقدر این بشر پرویه اخه....

ولی حس کردم پاکزاد اخرو با نفرت گفت

نمیدونم شاید زایده افکار من بود

romangram.com | @romangram_com