#تاوان_بی_گناهی_پارت_38
لامصب عجب هکیلی داشت
با شلوار جین مشکی
حسابی توچشم بود.....
به سمتش راه افتاد سلام کرد و دستشو جلو ارود
جوابشو دادم خیلی زود بهش دست دادم دستمو از دستش کشیدم بیرون
نشستم پشت میزو گفتم
_خب، میشه بدونم چه کاری با من داشتین
خیلی خونسرد منو گرفت طرفم گفت
_اول یه چیزی سفارش بدین بعد حرف میزنیم
مثله این پسرا تو شخصیت های رمانا حرف میزد
تو دلم اداشو در اوردم
"اول سفارش بدین بعدحرف میزنیم"
ااایـــــش....
یه ربعی مثله این منگلا فقط درو دیوار کافه رو نگاه کردم
تا بلاخره این گارسون گور به گور شده سفارشامونو اورد
حین خوردن قهوی کوفتیش بود که گفت
_دیشب وقت نشد که بیشتر باهم اشنا بشیم
ناخوداگاه یکی از ابروهام پرید بالا
جاااانم؟؟؟!!!
اشنابشیم ....
به چه مناسبت...؟؟؟!!!!
_اشنا بشیم؟؟؟به چه دلیلی؟؟؟
_مگه اشنا شدن باید دلیل خاصی داشته باشه
_تاونجایی که من میدونم شما دختر نیستید که بگید باهم دوست بشیم پس دلیل نداره که منو شما باهم اشنا بشیم
_واگه من دلیل داشته باشم چی؟؟؟
زل زدم تو چشماش توی چشماش یه چیزی بود که نمیفهمیدم
نه عشق و علاقه بود نه محبت و چه میدنم از این چیزاااا....
یه چیزی توی نگاهش بیداد میکرد
یه ناارومی...
از کی تاحالا من رفتم تو تحلیل چشم مردم بیخیالش...
_خب دلیلتون...؟؟؟
همنطوری که زل زده بود توچشمام جواب داد
_مطمئنید که الان امادگی شنیدنشو دارید
با پرویی جواب دادم
_قرار نیست بمیرم که هرچند بمیرم، میمیرم دیگه چه فرقی داره امادگی میخواد چی کار شما دلیلتونو بگید
معلوم بود خندش گرفته ولی نتیجه اون خنده شد لبخنده محوه روی لباش
_اجازه بدید قبل از گفتن دلیلم از خودم یکم بگم
_چه ربطی به دلیلتون داره
مصمم جواب داد
_مطمئن باشید ربط داره
#part_108
_خب پس اگه ربط داره داره بفرماید
_من تقریبا یه چیزای راجب شما میدونم اینکه با پدر بزرگتون زندگی میکند و پدرمادرتون فوت کردن البته قصدم به هیچ وجه فضولی نبود درهمین حد از شما میدونم
راجب خودمم خوب باید بگم مهندس عمرانم و دوتاشرکت مهندسی دارم
با پدرو مادرمم زندگی میکنم هرچند چندوقتیه ازشون جداشدم ومشتقل زندگی میکنم تک فرزندم همین
تودلم گفتم نه تروخدا راجب رنگ مورد علاقتو غذای محبوبتم یه چیزای میگفتی خوب اخه اینا به من چه
_ببخشید اینو میگم ولی این چیزا به من چه ربطی داره میشه دلیتونو بگید
تک خنده حذابی کرد
_شما خیلی عجولید،درسته اینا تا قبل گفتن دلیلم به شما ربطی نداره
اههههه...
خوب بنال دیگه...
خستم کردی...
بی حوصله جواب دادم
_میگید دلیلتون یانه
جدی شد
_بهتون گفتم میخوام باهاتون اشنابشم وبرای این اشنایی یک دلیل دارم درسته؟؟
_بله درسته
دستاشو قلاب کرد گذاشت رو میزو گفت
romangram.com | @romangram_com