#تاوان_بی_گناهی_پارت_121


خیلی ازت خسته ام ....خیلی ازت خستم ام

من خیلی ازت خستم...

شمع هارو روشن کن... این اخرین باره

یه دل سیر نگاه بعد خدانگهدارت...

چیزی نگو دیگه...

دعا کن هی برام

دعا من بعد از این از تو فکر تو در ام

گور میگره تنم این ظرفا که میشکنن...

این بوی خیانته...

دیگه نه تو نه من...

تصادفی بوده این همه عادت منم مثله تو از تنهایی دلگیرم...

میمیرم ولی هرجوری بشه اینبار تقاص جفتمونو از تو میگیرم...

با این که پیر شدم به پایه تو اما..

تورو کشتم تو هر گریه تو هرقطره....

تنها چیزی که میمونه ازت اینجا

یه چندتا تار مو ها ، بوی اون عطره....

#part_301



با صدای گوشیم از خواب بیدارشدم

خاموشش کردم

ساعت ده بود.. ولی بازم خوابم می اومد

دیشب تا اهر شب داشتم وسایلامو جمع میکردم...

امشب پرواز داریم

ساعت 9شب به مقصد لندن

امروز قرار برم دیدن یکی...

برای اخرین بار

حرفای دلمو بهش بگم، تمام چیزایی که پدرجون میخواست بعد از خروجمون از ایران بهم بگه...

خودم فهمیدم...

ساعت سه ملاقاتشه...

باید برم

نجمه خانوم قراره بره پیش دخترش زندگی کنه...

پدرجونم یه مبلغ قابل توجه بهش داد و قولم ازش گرفته هر وقت کار داشت به ما خبر بده...

دلم امروز گرفته

دیشب به سایه خبر دادم، انقدر پشت تلفن فوشم داد و گریه کرد که خدا میدونه...

با اینکه دیشب اندازه صدسال گریه کردم ولی بازم دلم گریه میخواست

نمیدونم

تکیلفم با خودم مشخص نیست

از یه طرف میگم بهتر هرچه زودتر برم

از به طرفم میگم نه دلم برای اینجا تنگ میشه

پدرجون خونه نبود رفته بود با اقای پرتو دنبال بلیطا

تنهایی نهارو خوردم

بعد از ناهار دیگه دلم نمیخواست برم تو اتاقم

موبایل و برداشتم و رفتم تو باغ یکم بچخرجم

#part_302



کنار استخر نشسته بودم و داشتم اهنگ گوش میدادم که یه دفعه گوشبم تو دستم لرزید

با دیدن شماره که روی صفحه افتاده بود قلبم شروع به تپیدن کرد

به زور جواب دادم

-بله؟

صدایی مردونش پیچید توگوشم

-سلام

-سلام

-خوبی؟

-اهوم

-چه خبر؟

-زنگ زدی حال و احوال کنی؟

-امشب پرواز دارید؟

-اره

-دریا...


romangram.com | @romangram_com