#تاوان_بی_گناهی_پارت_120

#part_298



انگار باور نکرد

ولی از نگرانی چشماش کم شد

دوباره پرسید:

-مطمئنی؟ حالت واقعا خوبه؟ اگه حالت خوب نیست بگو‌..

سرم و کج کردم بی توجه به ارسانی که کنارم ایستاده بود گفتم:

-خوبم پدرجون نگران نباشید میشه من برم تو اتاقم؟؟!!

-اره،اره میخواب من کمکت کنم بری ها.؟

- نه بابا بچه که نیستم خودم میتونم..

برگشام سمت ارسان...

زل زده بود به من، چشماش پر از حسرت بود..

مردمک چشماش دو دو میزد...

هی نگاهشو تو صورتم میچرخوند...

حسرت نگاهش خیلی زیاد بود... خیلی زیاد

دستم خواستم بلند منم بزار روی چشماش و بگم

-چی انقدربه تو حسرت داده...عشق قدیمی من.

#part_299



اروم پلکام روی هم گذاشتم

هخون دستی که میخواست بلند شه رو گیر داد به مانتو تا یه دفعه کار خطایی نکنه

این بار وقتی چشمام و باز کردم

بی توجه به طرز نگاه کردنش

به اون چشمای قهوه ای

به اون صورت حذاب و خوش استیل گفتم:

-ممنون امروز کمکم کردی...

وشرمنده بابت خراب کردن ماشبنت..

یه قدم بهش نزدیک شدم

مطمئ بودم این اخرین دیدارمونه...

چند روز دیگه پرواز داریم و من برای همیشه این کشور و با ادماش ترک می کنم...

پس بزار حرف دلم و بزنم..

سرم یکم بردم جلو

زل زدم تو چشماش

چشمایی که....بگذریم،

-امیدوارم دیگه گذرمون بهم نیفته...پسر عمو

زیر پلکش پرید

قشتگ حسش کردم

یه نفس عمیق کشیدم

رفتم عقب تر

-خدافظ

حتی حواب خدافظی ام نداد

به درک

دیگه قرار نیست ببینمش اینا بعدا میشه خاطره اذیتم میکنه

باید یه جوری این دل صاحب مرده رو خفه کنم

#part_300



چشمام رو هم گذاشتم از کنارش گذشتم..

اون که منو نمیخواست

اون هیچ وقت منو میخواست...

من فقط یه بازیچه بودم، فقط یه بازیچه...

الان خوشحالم که دارم میرم

میرم برای همیشه...

میرم تا جای جای این شهر حماقتی که من کردم و بهم یادآوری نکنن...

از کنارش که دور شدم این آهنگ تو ذهنو اکو شد

اینبار شوخی نیست

نگیر جلو رامو، فهمیدی من میرم

هی

میگری دستامو...

میگی عوض میشم فرصت میخوای از من

شرمنده من دیگه..

romangram.com | @romangram_com