#تاوان_بی_گناهی_پارت_102
-چیز خاصی نیست نگران نباشد فقط دارم میگم که شما حواستون و جمع کنید
تند تند سرم تکون دادم
- و ممکنه گاهی اوغاتم سرد داشتن باشن بخاطره این ضربه باید صبوری کنید، تا ایشون حالشون خوب بشه
سری تکون داد
-هرکاری میکنم برای خوب شدنشون
#part_254
-مطمئنم که همین طوری که شما میگید، و حتما حواستون بهشون هست
از جام بلند شد
-خب دیگه امری نیست..
بازم زل زد توی چشمام و یه جوری شدم
- بله بفرماید، روزخوش
و بلند شد و بی توجه به من رفت داخل بیمارستان
وا چرا اینجوری شد؟؟؟
من که چیزی نگفتم؟؟؟
بیخیال شدم شونی بالا انداختم..
رفتم سمت ماشینم و همین که خواستم استرات بزنم گوشیم زنگ
با دیدن شماره روی گوشی خشکم زد
این با من چی داره اخه ؟؟؟!!
دستم هی میرفت برمیگشت، دراخرم قطع شد..
ضربان قلبم رفته بود بالا، دوباره گوشی توی دستم لرزید
اینبار حواب دادم
اب دهنمو قورت دادم نفس و فوت کردم بیرون
-الو
#part_255
صدای مردونش داخل گوشی پیچید
-سلام دریا خانوم
نفسم دادم بیرون
-سلام برسام چیزی شده؟؟؟
-نه،نه چیزی نشده فقط میخواستم بدونم با نجمه خانوم حرف زدی؟!
اخمام از تعجب رفت تو هم
برای چی میپرسه؟؟؟
چه ربطی به اون داره اخه؟؟؟
با صدای حق به جانب و متعجبی گفتم:
-چه طور؟؟
مهمه برات مگه؟؟؟
انگار خودش منظورم و فهمید چون سریع گفت:
-نه،نه تروخدا بد برداشت نکن فقط...
-فقط چی...؟؟؟
-هر وقت با نجمه خانوم و حرف زدی و همچی رو فهمیدی بهم زنگ بزن ارسان، ارسان میخواد یه چیزی بهت بگه...
پوزخندی نشست گوشه‌ی لبم
-من با اون حرفی ندارم، گذشته منم به اون هیچ ربطی نداره
-داره دریا، داره فقط ازت خواهش میکنم حرف زدی به من خبر بده
انقدر عجز و ناتوانی توی صداش بود که
خیلی اروم گفتم باشه
برسام خدافظی کرد وقطع کرد
امشب حتما باید راجب این گذشته پر رمز و راز سر در بیارم....
****
#part_256
وارد پار کینگ عمارت شدم و ماشین و پارک کردم ...
به سمت عمارت راه افتادم...وارد شدم مثله همیشه انگار وارد خونه‌ی ارواح میشدی
با صدای بلند نجمه خانوم صدا کردم
بدو بدو از توی اشپز خونه اومد بیرون
-جانم دخترم؟؟
لبخندی به روش زدم
-نجمه خانوم یه کاری باهاتون داشتم میرم لباس و عوض کنم بیام شماام تو سالن باش تا من بیام
سری تکون داد و به گفتن باشه کفایت کرد...
با سرعت لباس و عوض کردم و به سمت سالن رفتم،نشسته بود روی مبل
romangram.com | @romangram_com