#ترنم_یک_ترانه_پارت_7


برگشتم و بابا رو تو چهارچوب در اتاقم دیدم:سلام ترنم خانم گللللل سلام خوبی بابا؟ مرسی ترنم؟ دوباره که به مدت طولانی پای کامپیوتر نشستی؟ دخترم چشمات آسیب میبینه. بابا از کجا فهمیدی؟ چشمات تابلوئه... همیشه عادت بابا بود که مدام به من تذکر بدن. بابا که رفت تصمیم گرفتم ادامه ی رمانو بخونم: از نظر فرزاد او همانند گل نرگس زیبا و یکتا و خوشبو بود،هیچ میل و رغبتی که از او نگاه گیرد نداشت و گویی زمان و مکان برایش همینجا متوقف شده بود.نرگس در لباس عروس و با آرایش مو و صورت اختلاف زیادی با فرشته ها نداشت،آن شب برای هر دو بهترین شبی بود که تا به حال سپری کرده بودند... قرار بر این شده بعد از 4 ماه یک عروسی مجلل برگزار کنند. عقدکنان فاطمه بود وهمگی خوشحال.در ای بین فقط نرگس جای پدرش را خالی می دید بغض گلویش را می فشرد،به یاد دارد پدر چقدر آروزی دیدن چنین روزهایی را داشت... این 4 ماه همچون برق و باد گذشت،هر دو نهال عشق را در وجودشان خوب پرورانده بودند.در این مدت نرگس عشق خالص فرزاد را دیده بود،اینکه سعی داشت هر روز نرگس را به گردش ببرد و بهترین وسایل را برای او خریداری کند.حرفهای فروغ و فرزانه و فریبا زیبا بود ولی نرگس را گول نمی زد زیرا او متوجه شده بود حرفهایشان بوی کنایه و تمسخر می دهد،سخنان آنها مانند سیب سرخی بود که با نیش حرفشان آغشته به سم بود...فرنوش اما ساده دل و بی ریا بود. نرگس مهسا و ماهان فرزندان فرزانه را خیلی دوست می داشت،شاهرخ هم پسربچه ی بامزه ای بود که شباهت عجیبی به مادرش که فریبا باشد داشت... عروسی فاطمه همه در پوست خود نمی گنجیدند.هیاهو بیداد می کرد،نرگس اما خوشحال از اینکه خواهرش سر و سامان گرفته.حسین آقا هم مرد خوبی بود و می توانست فاطمه را خوشبخت کند.حسین با آن حقوق معلمی مطمئنا می توانست برای او مناسب باشد.... نرگس و فرزاد تصمیم خود را گرفته بودند و این تصمیم را با خانواده های خود مطرح کردند،خانواده نرگس مخالفتی نداشتند ولی آقای صبوری سخت مخالف بود اما با پافشاری انها همگی موافقت کردند که با یک سفر به مکه مکرمه زندگی خود را آغاز کنند.و زندگی آنها به خوبی و خوشی اغاز شد،اغازی که گرچه آسان به وجود آمده بود ولی راه این زندگی سخت بود،راهی پر از فراز و نشیب،راهی پر از تلاطم فتنه ها و کنایه ها،راهی که از گزند دشمنان مصون نخواهد ماند و حال باید دید نرگس و فرزاد با این راه دشوار چه خواهند کرد...!

romangram.com | @romangram_com