#ترنم_یک_ترانه_پارت_6
از اتاقم که بیرون اومدم.وااااااااای باز که این مادر بنده پای تلفنه.روی زمین با فاصله کمی از تی وی دراز کشیدمو غرق در فیلم سینمایی شدم که با صدای مامان 2 متر از جام پریدم هوا:ترنمممممم بله بله چی شده؟ چرا هرچی صدات می کنم جوابمو نمی دی؟ ببخشید حواسم نبود.مادر من نمی گی من سکته کنم.قلبم وایساد. بعد مامان با یه لحن محکمی گفت:ترنم چند بار بهت گفتم روی زمین،اونم جایی که فرش نیست و سنگه دراز نکش؟ها؟ آخه کمر درد می گیری،کمرت سرما می خوره. مامان اینقدر بدم میاد تی وی رو از دور ببینم بخوامم بشینم خسته می شم،بخدا نه تا حالا کمر درد گرفتم نه کمرم سرما خورده. ؟آخه من به تو چی بگم؟ الان بچه ای حالیت نمی شه همسن من بشی صدتا مریضی می گیری...آآآآآآآآخ چی شد مامان؟ چیزی نیست.سرم تیر می کشه. مامان هرچند وقت یکبار یا سر درد می گیره یا دوباره اون مریضیش اذیتش می کنه.یه جورایی ازش خیلی حساب می برم برعکس بابا.کلا زندگی ما برعکسه من هرکاری بخوام بکنم به بابا می گم بابا هم مامانو راضی می کنه. مامان الان با کی حرف می زدی؟ با ترانه. واااااااای،مامان چقدر باهاش حرف می زنی؟بخدا این تلفن داغ کردا.اصلا پس چرا شوهرش دادی؟می ذاشتی پیش خودت بمونه... خب بچم می خواد برای شوهرش غذا درست کنه.مجرد که بود دست به سیاه و سفید که نمی زد.مجبورم تلفنی بهش دستوری آشپزی بدم. مادر من خب براش یه کتاب آشپزی بخر. نمیشه،این کتابا همش چرت و پرته. اومدم پای نت ،یه مطلب جدید تو وبلاگم گذاشتم و یه آهنگ دانلود کردم .اینقدر سرگرم شده که متوجه نشدم دو ساعت و نیمه که همینجور به مانیتور خیره شدم.با صدای به هم خوردن آویز بالای در اتاقم به خودم اومدم....
romangram.com | @romangram_com