#ترنم_یک_ترانه_پارت_22
مهسا مثل همیشه کیف نرگس را گرفت و وارونه کرد، تمام وسایل کیف بیرون روی زمین بیرون ریخت، مهسا دونه به دونه همه رو چک کرد و یکی از رژهای داخل کیف که خیلی خوش رنگ بود را برداشت و گفت: زندایی این مال من...نرگس عاشق آن رژش بود ولی سکوت کرد و چیزی نگفت . از جایش برخاست و تمام ظرف های کثیف را جمع کرد و داخل سینک ظرفشویی گذاشت ، آستین هایش را بالا زد که ظرف ها را بشورد که با صدای فریاد فرزانه سرجایش میخکوب شد: چی کار می کنی نرگس؟؟؟؟؟؟ آستین هات رو بکش پایین یه وقت نامحرم دستاهاتو می بینه... در صورتی که آشپزخانه اپن نبود و اصلا دیدی به پذیرایی نداشت ولی نرگس آستین هایش را پایین زد و تمام ظرف ها را شست و در آخر کل آستین هایش خیس شده بود.روی صندلی میز ناهار خوری خانه ی فریبا نشست تا کمی خشکی کمرش از بین برود که یکدفعه مهسا وارد آشپزخانه شد و گغت:والا هرکس جای تو زن دایی فرزاد شده بود الان داییم وضعش خیلی بهتر از الان بود. و باز هم سکوت نرگس جسارت مهسا را بیشتر کرد.... ترانه و تیرداد به تازگی وارد دوره راهنمایی شده بودند و ترنم نیز کاملا حرف می زد و شیرین زبانیش باعث شده بود همه جذب او شوند... همگی خانه ی نرگس و فرزاد جمع بودند، نهار که خورده شد بچه ها در اتاق ترانه جمع شدند و ترانه نیز قصد کرد که پیش آنها برود که ناگهان حمید و فریبا دست او را گرفتند و کشان کشان به زور به سمت آشپزخانه بردند و گفتند: کجا؟باید کار کنی... باید ظرفا رو بشوری... ترانه دستش درد وحشتناکی گرفته بود، با بغض گفت : نمی خوام ، می خوام برم پیش بچه ها بازی کنم... ولی حمید و فریبا او را مجبور کردند که تمام کارها را بکند ، هضم این موضوع برای ترانه خیلی با آن سن کم مشکل بود... باز هم زمان از روزگار سبقت گرفت و جلو رفت تا آنجایی که تیرداد تبدیل شده بود به یک دانش آموز ممتاز و باهوش که در رشته ی ریاضی فیزیک تحصیل می کرد و در تمام المپیادها مدال طلا داشت ، سواستفاده عمه هایش هم تمامی نداشت و در هر فرصتی که به وجود می آمد تیرداد با شاهرخ و مهسا درس کار می کرد...
romangram.com | @romangram_com