#ترنم_یک_ترانه_پارت_15


مامان طبق معمول داشت با تلفن حرف می زد،ولی بنده خدا تا دید من اومدم سرع قطع کرد و اومد برام غذا کشید... بعد غذا تصمیم گرفتم ادامه ی رمانمو بخونم: هوای اردیبهشت بسیار بسیار دلپذیر بود،شکوفه ها به تازگی سر برآورده بودند.نسیم خنک و دلنواز همه جا سر می زد... از یک هفته قبل از تاریخی که دکتر برای سزارین تعیین کرده بود او را در بیمارستان بستری کردند. یک هفته با تمام سختی های خود گذشت گویی طولاترین هفته سال همین 7 روز بود.... ترانه و تیرداد با آن سن کم خود بی تابی می کردند.بالاخره روز موعود رسید و نرگس را به اتاق عمل بردند.عقربه های ساعت به کندی حر کت می کردند گویی آنها هم از نگرانی زیاد توان حرکت خود را از دست داده بودند.قلب فرزاد محکم خود را به سینه اش می کوبید،انیس خانم کتاب دعایش را جلویش گرفته بود و از آرامش نسبی برخوردار بود،اضطراب و استرس یک لحظه هم فرزاد را رها نمی کرد. خدایا خودت به نرگس کمک کن تا بتواند تحمل کند،او هنوز خیلی فرصت داشت،ترانه و تیرداد هنوز به مادر احتیاج داشتند..... با صدای قیژ درب اتاق عمل انیس خانم و فرزاد سریع آنجا را نگاه کردند،دکتر در حالی که کلاه را از سرش بیرون می کشید داشت به طرف آنها می آمد،فرزاد خوب روی چهرهی دکتر دقیق شد ولی هیچی دستگیرش نشد گویی در آن لحظه هیچ مغزی در سرش نبود.... نمی دونم که به معجزه اعتقاد دارین یا نه ولی معجزه شد... یعنی چی دکتر؟ فرزاد تو چقدر خنگ سدی.انترن بودی خیلی باهوش و با استعداد بودی ، خانومت صحیح و سالمه و از همه مهمتر بچه سالم سالمه یعنی هیچ نقصی نداره.... فرزاد شوکه شده بود،یک لحظه خوشحالی زیادی وارد قلبش شد ولی نمی دانست این مقدار زیاد شادی را چگونه بروز دهد؟ تمام کارکنان بیمارستان عاشق آن نوزاد زیبا شده بودند،بین پرستاران دعوا بود بر سر اینکه لحظه ای آن نوزاد به معنای واقعی کلمه زیبا را در آغوش بگیرند... فرزاد و نرگس عاشق آن دخترک فرشته گونه خود شده بودند،وقتی نرگس خبر سلامتی فرزندش را شنید از خوشحالی زیاد آرام اشک ریخت،هنگامی که برای نخستین بار دخترکش را در آغوشش جای داد به این فکر کرد که گویی خدا فرزندش را آرایش کرده که مژه هایش آنقدر بلند و مشکی است یا اینکه لبانش آنقدر قرمز است،نوزادان معمولا به هنگام تولد سرشان بدون مواست اما نوزاد تازه متولد شده موجب شگفتی همه شده بود چون موهای پرپشت بسیار مشکی داشت...

romangram.com | @romangram_com