#ترنم_یک_ترانه_پارت_12


نه نرگس،خودم دخترمونو که داخل قنداقی بود داخل قبر گذاشتم و روش خاک ریختم،من یه قاتلم،بچمو کشتم. عزیز آروم باش... آخه نمی دونی چقدر قشنگ بود،پوستش سفید که با برف اشتباه می گرفتی،چشماش سیاه سیاه بود طوری که توش گم می شدی،لباش اینقدر قرمز بود که احساس می کردی غنچه گل رز سرخه،وقتی می خندید چشماش یه خط باریک می شد، نرگسسسسسسسسسس من کشتمشششششششش. دیگر فرزاد هم در جبهه نرگس بود.... ___________ به بدنم کش و قوسی دادم و از روی تختم بلند شدم،خدا به دادم برسه حتما دوباره چشمام قرمز شده،پلکامو که روی هم گذاشتم سرم از درد ترکید،وای من چرا اینقدر جنبه ام کمه تا یه ذره به صفحه کاغذ خیره می شم رو به موت میشم؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی زودتر از اونی که فکرشو می کردم خوابم برد.صبح با صدای ترانه که صدام می زد از خواب پریدم.وااااااااااااای من دم دمای صبح خوابیده بودم هنوز کلی از خوابم مونده بود،تصمیم گرفتم جوابشو ندم ولی ولم نمی کرده که عین سیریش چسبیده بود به من بدبخت،آخرش دیدم دارم دیوونه می شم داد زدم:توروخدا ترانه ولم کن بذار بخوابم صبح خوابیدم. نمی دونم دلش واسم سوخت یا دید حریفم نمیشه در هر صورت رفت. بیدار شدم،آآآآآآآآآآآآآخیش خستگیم از تنم بیرون رفت جوری می گم هر کی ندونه فکر می کنه تا صبح چه کار سخت و طاقت فرسایی انجام دادم.چشمامو نیمه باز کردم ، چه خوب سرم خوب شده بود،چشمامو کامل که باز کردم دیدم بله ترانه خانم نشسته پای کامپیوتر بنده. خوب بود یه اجازه ایچیزی می گرفتی ها؟ بخدا صاحبش نمرده اینجا صحیح و سالم خوابیده... چه عجبببببب بیدار شدی!!!! چقدر می خوابی ؟؟؟؟؟؟؟ وای تو روخدا صورتشو نگاه حال آدم بهم می خوره نیگاش کنه در ضمن باید به اصلاعت برسونم که اینجا اتاق منه شما باید بری بیرون. دوباره خودشو لوس کرده بود و بچه گونه حرف می زد.زیاد از این لحن خوشم نمی اومد ولی چیزی نگفتم و رفتم دستشویی،خودمو که تو آینه دیدم فهمیدم این ترانه بنده خدا حق داشت عین ازدهای دوسر شده بودم پس یه صفایی به صورتم دادم وخوب شستمش. وارد اتاقم که شدم دیدم داره وسایلامو چک می کنه،کلا من اگه می خواستم چیزی رو از این ترانه پنهون کنم خواجه حافظ هم می فهمید اون موضوع چیه. ترنم،از اینکه فردا می خوای بری مدرسه چه احساسی داری؟ جوری می گی انگار می خوام وارد اول دبستان بشم فردا هم جشن شکوفه هاست. نخیرفمنظورم اینه که بعد از سه ماه دوری از مدرسه چه حسی داری؟ احساس اینکه دوباره بدبختی و امتحان و درس خوندن شروع میشه. خیلی بی ذوقی،همسن تو که بودم... پریدم وسط حرفش:حتما لیسانسه رو داشتی.نیست؟ و بعدم زدم زیر خنده. ترنننننم،دارم جدی حرف می زنمافهمسن تو که بودمواسه اول مهر خیلی ذوق داشتم. آخه چه ذوقی؟ چه کشکی؟مدرسه همش درس و امتحانه. نگو اینجوری،اینقدر دلم واسه مدرسه و نیمکت تنگ شده. بی خیال ترانه شدم و رفتم دلی از عزا درآوردم....

romangram.com | @romangram_com