#تارا_پارت_66
دستش را روی قفسه سینه انالیا کوبید و اورا به داخل هدایت کرد.
به محض عکس العمل انالیا دستش را روی دهانش گذاشت و اسلحه کمرش را روی شقیقه اش فشرد.
+ هیش! صدات دربیاد مغزتو متلاشی میکنم.
خیره در چشمان پر وحشت اش پوزخند زد و گفت:
_ فکر نمیکنم احتیاجی به معرفی باشه نه؟
انالیا با ترس سرش را به نشانه نه تکان داد.
ارام دستش را کنار زد...
انالیا چند نفس عمیق کشید و گفت:
+ چی از جونم میخوای حامد
_ من کاری باهات ندارم واسطه شدم تا فقط تورو براش ببرم.
میدونی که از می حرف میزنم نه؟
انالیا با غیض نگاه از حامد گرفت.
حامد ادامه داد:
+ عزارییل تو من نیستم کسیه که بیست و دوسال پیش دخترش رو ازش گرفتی.
حاضرم قسم بخورم رز قطره قطره خونت رو توی شیشه میکنه و به خورد سگ ها میده.
+ اون دختر پیش من نیست.
حامد با اخم ظاهری ادامه داد:
_ میدونم نگرانش نباش جاش کاملا امنه.
انتهای اسحله اش را به سر انالیا کوبید و او را بی هوش کرد.
نگاهی بع دور تا دور خانه مدرن و لوکس انالیا انداخت و جسم بی هوشش را روی دوش انداخت و از خانه خارج شد.
محافظ هایش انالیا را در جعبه ماشین مخفی کردند.
حامد دستی به کتش کشید و نگاهی به جسد های انالیا روی زمین انداخت.
سینان محافظ شخصی اش جلو رفت و گفت:
+ کار تمیز انجام شد اقا.
_ دوربین ها؟
+ مشکلی نیست اقا از بین رفتن.
_ خوبه...
#105
( کایا )
با احساس نوازش دستی روی صورتش چشم گشود نیم خیز شد.
_ رسیدیم؟
رز+ اره عزیزم انقدر اروم ومعصوم بودی توی خواب که دلم نمی اومد بیدارت کنم اما متاسفانه چاره دیگه ایی نداشتم.
romangram.com | @romangram_com