#تارا_پارت_64




با زدن یک مرطوب کننده پوست وعطر ملایم از اتاق خارج شد.





خوشبختانه اتاق رز با او در یک طبقه بود و کار را راحت تر میکرد.



مقابل اتاق شماره673ایستاد و در زد.



بعد از یک دقیقه انتظار چهره خندان رز در چهارچوب در نقش گرفت.





_ سلام خانوم





+سلام کایا جان صبحت بخیر عزیزم.



#102





لبخند محوی زد و وارد اتاق شد.



آنجا نیز شبیه به اتاق خودش بود.

روی مبل تک نفره ارغوانی رنگ نشست و به چهره خندان رز نگاه کرد.



با اینکه زن مقابلش چهل سال سن داشت اما هنوز هم زیبایی چهره خود را از دست نداده بود.



موهای روشن طبیعی در کنار چشمان توسی رنگ رز هنوز هم نفوذ ناپذیر و جذاب بود.





+ خب کایا جان فکر کنم بدونم برای چی اینجا حضور داری.

پس میرم سر اصل مطلب!

تصمیمتون رو گفتید درسته؟





کایا خجول دست هایش را در هم گره زد و به کالج های سفیدش خیره شد.





_ خب اره ما تصمیم گرفتیم پیشنهاد شما رو بپذیریم.



لبخندی عمیق میهمان لب های رز شد.





+ خوبه کایا این تصمیم به نفع همه ما خواهد بود.

شما پنج تا دختر مدل های طرح جدید من هستید.

مطمعا هستم با رفتن عکس شما ها روی بیلبرد های شهر مردم شیفته زیباییتون بشن.





+ شما لطف دارین به ما.



لب هایش را تر کرد و ادامه داد:



_ حالا برنامه چیه؟





+برنامه اینه که شماها یک ساعت فرصت جمع اوری وسایلتون رو دارید.



راستش رو بخوای کایا من دیشب که ازتون جدا شدم تقریبا مطمعا بودم پبشنهادم رو میپذیرید.



برای همین ۶ تا بلیط به مقصد فرانسه برای راس ساعت ده صبح رزو کردم.





کایا نیم خیز شد و با چشمان گرد گفت:





+ به مقصد فرانسه!!!!



_ اره خوب عزیزم کار من اونجاست.

سالهاست که اونجا فعالیت میکنم.





_ اما اخه....


romangram.com | @romangram_com