#تارا_پارت_63





کلافه از بحث پیش امده ایستاد و گفت:



+من میرم بخوابم پیکو خیلی خستم توام برو بخواب.





_ باشه کایا خانوم فرار کن اما تا کجا میخوای بری؛ دیر یا زود همه چی روشن میشه اونوقت خاله انالیا پوست تو رو میکنه.





کایا دستی در هوا تکان داد و به سمت اسانسور رفت.



#100





مقابل اتاقش ایستاد و کارت را مقابل حسگر گرفت.

چراغ سبز شد و درب اتاق ارام باز شد.

قدم جلو گذاشت و کلید برق را فشرد.

اتاق روشن شد و کایا نفسش را کلافه خارج کرد.



نگاهی به دور تا دورش انداخت و لبه تخت نشست.

دست هایش را دو طرفش گذاشت و به تصویر خود در ایینه مقابلش خیره شد.



تک تک اجزای چهره اش را از نطر گذراند.



ناخوداگاه جملات دیوید در سرش زنگ زد:



( تو بر خلاف هم تیمی هات هم زشتی و هم بد میرقصی)





تا به حال هیچکس اورا زست ننامیده بود!

هرکس که با او برخورد داشت اورا با نمک میدانست.



شانه هایش را تکان داد و لب زد:





+ خوب تقصیر من چیه که مبل مادرم چشم هام ابی و موهام بور نشده.



من زشت نیستم! من فقط چهرام معمولیه.

من هرزه نیستم؛ قرار نیست چون عرب هستم بهم توهین کنه.



دستی به صورتش کشید و ایستاد.

گل سرش را باز کرد وخرمن موهای سیاهش دورش ریخت.



چمدانش را از کمد بیرون کشید و مشغول جمع اوری وسایلش شد.



زیر لب به خود توپید:



+ اروم باش کایا؛فردا از اینجا میری و هیچ وقت اون مرد مغرور رو نمیبینی.....





( دیوید )





کنجکاور مقابل مانیتور به حرف های کایا گوش میداد.



در اخر پوزخندی زد و گفت:





+ تو تا اخر عمرت از من خلاص نمیشی کوچولو.

تا لحظه ایی که نفس میکشی بخاطر تمام سالهایی که مادرم رو ازم گرفتی عذابت میدم.



تو شبیه مادرت نیستی چون انالیا مادر تو نیست.

چشم هات ابی نیست و هیچ وقتم نمیشه چون اون زن مادر منه. مادر من!

قسم میخورم تقاص لحظه لحظه های حسرت بی مادر بودن بچگی هامو ازت پس میگیرم.



این تازه اول راهه تارا کوچولو !



#101





صبح روز بعد کایا بعد از یک دوش کوتاه و خشک کردن موهایش شلوار سفید برمودا به همراه یک تاپ یقه باز تا سر شانه هایش به رنگ سرخ موهای نم دارش را بافت و روی شانه هاش رها کرد.

romangram.com | @romangram_com