#تارا_پارت_57
موزیک شدت گرفت و کایا در سکوت بدور خود چرخید.... حلقه دورش تنگ تر شد...
تمام جملاتی که کایا مرور کرده بود حال تمام تیم جز خودش بلند میخواندند....
تمام بیست و پنج نفر روی صحنه میچرخیدند....
دوربین ها از بالای سر رقصنده ها برای دید بهتر تماشاچیان به حرکت در اورده بودند...
کم کم حله باز شد و اعضا کنار ایستادند.
هر پنج دختر همراه کایا که در راس قرار داشت میرقصیدند.
ابتدا با تکان ضرب دری پاها و بعد حرکت دست ها همرا با قوس کمر از پایین به بالا میبردند.
و در اخر با یک چرخش زیبایی دامن هایشان را به نمایش میگذاشتند.
با اتمام موزیک دختر ها ایستادند....
بعد از چند ثانیه سکوت سالن در صدای تشویق و فریاد تماشاچیان گم شد.....
کندیس و سعد باتحسین نگاهی به یکدیگر انداختند و به نشان احترام ایستاده به افتاخر دختر ها دست زدند.
رز به انها پیوست و خیره به دخترک جوانش که در ان لباس و ارایش هندو میدرخشید دست زد.
دیوید به ناچار با انها همراه شد و لبخندی مصنوعی بر لب هایش نشاند.
از اجرای دختر ها شوکه بود و انها را تحسین میکرد اما غرورش اجازه بروز نمیداد...
#94
کندیس_ من واقعا نمیدونم باید چی بگم که وصف حالم باشه.
شماها منو به وجد اوردین دخترا شماها بی نظیرید....
سعد+ ذهن خلاق شماها قابل ستایشه...
کایا صدای زیبایی داری...
هزار بار گفتم باز هم تکرار میکنم.
من افتخار میکنم که شماها داوطلبان کشور من هستید.
دیوید کلافه نگاه از سعد گرفت و گفت:
_ متفاوت بود!
بین این چند سالی که داور مسابقه بودم و به کشور های مختلف سفر کردم چنین اجرای ندیده بودم.
ارزوی موفقیت براتون میکنم....
رز_ من مطمعانم شماها اینده روشنی خواهید داشت...
براتون ارزوی موفقیت میکنم دخترا....
طبق برنامه ریزی مسابقه یک ساعت استراحت و زمان رای دهی اعلام شد.
دختر ها با دل های بیتاب به پشت صحنه رفتند و منتظر رای نهایی شدند.
( دیوید )
نگاهی به سالن شلوغ پشت صحنه انداخت و وارد اتاق استراحت مخصوص خود شد.
طبق دستوری که داشت باید کایا را از رز دور میکرد.
romangram.com | @romangram_com