#تارا_پارت_55
دستی به تاپ و شلوارک سرخ تنش کشید و وارد سالن تمرین شد.
_ سلام دخترا...
هانا با چشمان گرد خیره کایا شد و گفت:
± چه پر انرژی!
نانسی_ یه بار این خرس قطبی خوابش نمیاد و سرحاله تو چشمش بزن.
صدای قهقه بلند جمیلا در سالن پیچید.
کایا نگاه چپی به نانسی انداخت و لگد ارامی به جمیلا زد.
_ نمیری تو!
پیکو+ پاشین مسخره بازی رو بزارید کنار.
محض رضای خدا برای یک بارم که شده جدی باشین.
این اخرین تلاشمونه دخترا...
هانا- باید بترکونیم.
جمیلا ایستاد و رو به همه گفت:
+ من یه فکرای دارم....
جمیلا هرچه را که در ذهن داشت به دختر ها توضیح داد.
اینبار همه چیز متفاوت بود!!!
کایا نقش دختری هندی با لباس محلی را ایفا میکرد که میخواند و میرقصید.
صدای خوش کایا او را از دیگر دختر ها جدا میساخت.
هانا مسعولیت پیدا کردن بیست شرکت کننده که دور کایا چرخ میزدند را پذیرفت.
نانسی_ حالا نمیشه خلوت تر باشه....
پیکو+ نه اتفاقا همین جالبش میکنه.
کایا- منم موافقم...
جمیلا+ اهنگ رو برات میفرستم بشین حفظ کن.
_ باشه....
هانا + فعلا با خود موزیک رقص تکی خودت رو تمرین کن. تا من رقصنده جمع کنم.
نانسی+ کار خیلی سختی نیست .
کافیه بری دم هتل و داد بزنی کی میخواد توی مسابقه هم تیمی ما بشه میریزن سرت!
کایا قهقه بلندی سر داد و گفت:
± راست میگه...
هانا با لبخند سری تکان داد و از سالن خارج شد .
همزمان بلند گفت:
romangram.com | @romangram_com