#تارا_پارت_51
لبخند محوی زد که از نگاه تیز پیکو دور نماند.
رز_ شماها با رصایت خانواده هاتون توی مسابقه شرکت کردین؟
دختر ها با ترس نگاهی به یکدیگر انداختند و سکوت کردند.
پیکو به خود امد و تند پاسخ داد:
_ بله خانوم.
رز چشمانش را ریز کرد و گفت:
_ به من دروغ نگین!
پس اون زنی که امروز زنگ زد و گفت از اسپانسر های ما سکایت میکنه چپن دخترش رو ازش دور کردیم کی بود هان؟
نگاه دختر ها روی کایا متوقف شد.
کایا نفس گرفت ارام شروع به صحبت کرد.
± من واقعا متاسفم خانوم رز!
اون زن مادر من بوده.. مامان انالیا زن بدی نیست فقط نمیدونه چطور ابراز احساسات کنه.
رز دستانش را مشت کرد و نفس کرد.
نام نحس انالیا همیشه برایش موجب دردسر شده بود.
انالیا.... دزد دختر پنج ساله اش تارا...!
± مادرت؟
_ بله...
± بقیه چی؟
_ بقیه کسی رو ندارن جز پیکو که قبلا براتون گفتم.
رز نگاهی به هانا/ نانسی و جمیلا انداخت و گفت:
±شماها خواهر هستین؟
_بله خانوم....
سری تکان داد و رو به کایا گفت:
± بهتره به مادرت خبر بدی کایا.
نگاهی کلی به دختر ها انداخت و با یک روز بخیر همراه اهورا از اتاق خارج شد.
#89
اهورا _ مامان هیچ میفهمی داری چیکار میکنی؟
± اتفاقا این تویی که نمیفهمی چیکتر میکنی اهورا.
هیچ میدونی وقتی فهمیدم تارا غیب شده چه حالی شدم.
_ چرا نگران شدی مامان دیوید که بهت گفت...
± فکر کردم انالیا به هارون خبر داده و باز دخترم رو مثل اب خوردن از دست دادم.
_ دقیقا منم منظورم همینه مامان.
باید هرچه زودتر اون دختر رو هوشیار کنیم.
هیچ میدونی از من خواست کجا ببرمش!
رز ایستاد و متعجب گفت:
romangram.com | @romangram_com