#تارا_پارت_50


_بیست و یک



± به نظرت این رفتار برای یک دختر بیست و یک ساله درسته؟





پیکو شرم سار سرش را پایین نداخت.

خنده ریز کایا توجه رز را جاب کرد.



± نخند کایا!



نگاهش را میان کایا و اهوراذبه گردش در اورد و دستانش را در هم قلاب کرد.



± فقط سی ثانیه بهتون فرصت میدم علت غیبت بدون اطلاعتون رو توضیح بدین.

علل خصوص تو اهورا‌......





کایا با نفرت چشم از دیوید که با نگاه خیره اش باعث ازارش میشد گرفت و روبه رز گفت:





_ تقصیر ایشون نیست .

من ازشون خواهش کردم که...



± که...؟



اهورا با لبخند از همایت کایا پادرمیانی کرد و پاسخ داد‌.





_ حوصله شون سر رفته بود خواستن گشتی اطراف بزنن.

از نن خواهش کردن تا همراهیشون کنم مامان جان.





پیکو_ این عقلش ناقصه درست قبل از یک ساعت قرار تمرین ما غیبش زده شما چرا عقلتو دادی دست این.!



اهورا در مقابل لحن زننده پیکو با اخم پاسخ داد:





± ادب و شعور حکم میکنه وقتی کسی ازم کمک میخواد بهش کمک کنم.



نگاه ‌کایا ناخود اگاه به‌چهره اخم الود دیود افتاد ‌و به سرعت نگاه دزدید.



در دل گفت:



نه به اون لبخند ژکوندش نه به این قیافه برزخیش.!



#88





رز نفس عمیقی کشید و رو به کایا ادامه داد:





_ کارت درست نیود دختر باید اطلاع میدادی!

خدا میدونه اگه دیوید نمیدیدتون الان چه اتفاقی افتاده بود.



دیوید ایستاد و نگاهی به ساعتش انداخت.

رو به جمع ادامه داد:





_ من باید برم خانوما امیدوارم موفق باشین شب مسابقه میبینمتون.





تمام دحتر ها با لحند از دیوید تشکر کردند جز کایا.

دیوید با لبخند معنا داری رو به کایا گفت:





_ دختر کوچولو بیشتر مراقب باش.



باگام های بلند از اتاق خارج شد





کایا با حرص رفتن دیوید را دنبتل کرد و نگاهش به اهورا افتاد ‌که با لبخند او را به ارامش دعوت کرد.




romangram.com | @romangram_com