#تارا_پارت_49



کارت را مقابل حسگر گرفت و با سبز شدن چراغ ؛ درب باز شد و داخل رفت.





_بفرمایید داخل....



اهورا داخل رفت و نگاهی به اتاق خالی انداخت‌.





± اینجا نیستن!؟



_ نه اما ....



با کوبیده شدن درب اتاق اهورا با لبخند به سمت در رفت و گفت:





±اومدن!



#86





پیکو با دیدن قامت اهورا چینی به بینی اش داد و از کنارش ردشد‌.



بدنبال او نانسی/هانا/جمیلا/ رز و در اخر دیوید با پوزخند نگاهی به اهورا انداخت و وارد شد.





_ من تو رو میکشم!



کایا پشت جمیلا ایستاده بود و ریز میخندید.



پیکو چون اسپند روی اتش بالا و پایین میشد.





_ بیا برو کنار جمیلا....

دونه دونه اپن موهاتو میکنم کایا....



هانا/ رز/ نانسی به بحث میان دختر ها میخندیدند.





دیوید بی توجه به افراد حاضر در اتاق نگاهش را روی کایا دقیق کرد و زمانی که از سلامت اش مطمعا شد متن پیام را تایپ کرد:



± همه چیز مرتبه



جواب درا دریافت کرد:



_ چشم ازش برندار



± خیالت راحت...



نامحسوس تلفن همراهش را در جیب اش بازگرداند و جلو رفت.



#87





رز پادرمیانی کرد و با صدای بلند دختر هارا به سکوت دعوت کرد.





_ساکت! صداتونو بیارین پایین ببینم. مگه اینجا چاله میدونه صداتونو انداختین تو سرتون.





لحن جدی و کوبنده رز پیکو را ارام ‌کرد.

عقب ایستاد و حق به جانب گفت:



_ اخه شما بگین کارش اشتباه نیست!





رز نگاهی به چهره خندان دیوید و اهورا انداخت و اخم ابروانش را حفظ کرد.



±تو چند سالته پیکو؟



پیکو نگاهی به دختر ها انداخت و در جواب رز گفت:



romangram.com | @romangram_com