#تارا_پارت_37



_اونطوری بهم دیگه نگاه نکنین! یالا پاشین ادامه بدین میخوام کارتون رو ببینم.



پیکو به خود امد و گفت:



_بسیار خب پس من موزیکو پلی میکنم کایا اینبار تو امتحان کن.

لازمه بازم توضیح بدم؟



کایا_ نه نه حله نگران نباش فقط موزیکو پلی کن.



_اوکی پس بریم.



کایا گل سرش را کنار زد خرمن موهای بلندش روی شانه هایش ریخت.

روی صندلی چوبی نشست.



سعد دست هایش را درهم قلاب کرد و با دقت به حرکات دخترک خیره شد.



کایا ماهرانه طبق تمرینی که پیکو داده بود پیش رفت.



با اتمام موزیک از حرکت ایستاد و نفس گرفت.



سعد با خوشرویی شروع به دست زدن کرد.



کایا با لبخند خیره اش شد وگفت:



_چطور بود؟



_عالی بود کایا.

تمرکزی که روی کارت داری موفقت میکنه.

اما این قسمت از رقص لباس کوتاهی رو لازم داره تا پاهات رو به نمایش بزاره.



وگرنه حرکات به خوبی دیده نمیشه!



متوجه هستی چی میگم؟





کایا سرش را تکان داد و گفت:





_بله کاملا حق با شماست.



#پارت70





نانسی_ من خسته شدم از تمرین بچها!



پیکو_ میگی چیکار کنم هان؟ از اینجا بریم باید بریم اتاقامون اونجا قلبم میگیره نفسم بند میاد تو اون قفس.





هانا با ذوق بشکنی زد د گفت:





هانا_ خوب میتونیم بریم بیرون و گشت بزنیم!



پیکو نگاه سهیفی به او انداخت و گفت:





_اخه عقب افتاده ما اینجا هیچکسو نمیشناسیم!

زبونشونم بلد نیستیم.

جایی رو هم نمیشناسیم که بریم.



اخه بریم کجا گشت بزنیم خنگ خدا.



جمیلا_ اتفاقا منم با هانا موافقم بابا دلمون پوسید تو این هتل.



سعد _ اگر مایل باشین من میتونم همراهتون بیام و چند جا رو بهتون نشون بدم..





کایا_ نه مزاحم شما نمیشیم!



_چه مزاحمی کایا جان ...مراحمین.



romangram.com | @romangram_com