#تارا_پارت_32
(رز)
نگاه از ظرف غذایش گرفت و کنجکاو به دیوید خیره شد.
رد نگاهش را دنبال کرد و به کایا رسید.
ابروانش را بالا داد و به حامد اشاره داد.
حامد گنگ همسرش را نگاه کرد و سرش را سوالی تکان داد.
رز لبخند مرموزی زد و دم گوش حامد لب زد:
_غلط نکنم دیوید از کایا خوشش میاد!
حامد متعحب فاصله گرفت و به دیوید نگاه کرد.
رد نگاه مرد جوان را گرفت و به دخترک جوانی رسید.
ارام در جواب رز گفت:
_انقدر محوش شده اصلا متوجه حرفای من و تو نیست!
#پارت62
دیوید با صدای زنگ تلفنش نگاه از کایا گرفت و با یک عذرخواهی از سر میز بلند شد.
_منم دقیقا از همین متعجبم!
_چرا؟
_دیوید مردی نیست که سمت دختری مثل کایا بره.
_چطور؟
_کایا دختر ساده و پاکیه! بدون هیچ الایشی!
تز دیویدی که رنگابرنگ دختر تو زندگیش هست تعجب میکنم.
حامد خنده کوتاهی کرد و گفت:
_شاید میخواد تنوع بده!
رز چشم غره ایی به حامد رفت و گفت:
_اینطور نگو حامد... من به این دختر احساس خیلی قوی دارم.
_چه حسی!
_اون منو یاد دخترم میندازه... اگر از نزدیک ببینیش پی به حرفم میبری!
_گنگ حرف نزن رز! بگو چی باعث شده چنین فکری کنی!
_اون به ارمان شبیه!
_هزاران انسان توی این دنیا بدون هیچ شناختی از هم د رابطه ایی به هم شباهت دارن اینکه نشد دلیل.
_موضوع تنها این نیست!
_پس چیه؟
_چند روز پیش توی لابی باهاش حرف میزدم.
تلفنش زنگ خورد و عکس یه زن روی صفحش افتاد.
شاید سنم بالا رفته اما الزایمر ندارم حامد اون زن انالیا بود!
romangram.com | @romangram_com