#تارا_پارت_30
_رای من مثبته شما میرین به مرحله بعد دخترا!
#پارت57
پیکو خود را روی تشک سالن رختکن انداخت و گفت:
_وای خدا مردم!
جمیلا_ این پیشرفت فوقولادس دخترا!
هانا_ باورم نمیشه چهار تا رای مثبت داشتیم!
کایا_ همه اینا به کنار!
صدایش را بالا برد و با ذوق گفت:
_ما رفتیم به مرحله نیمه نهایی!
دور یکدیگر حلقه زدند و دستانشان را روی دوش هم گذاشتند.
نانسی_ جدا از شادی من خیلی گشنمه!
کایا_ منم همیطور! از صبح چیزی جز یه لیوان شکلات داغ نخوردم!
پیکو_ من میگم بیاین پیروزیمونو جشن بگیریم.
#پارت58
هانا_ اره بیاین بریم رستوران یه چیزی بخوریم.
نانسی_موافقم!
بقیه نیز تایید کردند و سرخوش در کنار یکدیگر به سمت رستوران هتل رفتند.
میزی بزرگ در وسط سالن را انتخاب کردند و میان هیاهوی افراد حاضر در رستوران نشستند.
پیکو منو را ورق زد و گفت:
_خوب بگین ببینم قبل از سفارش کی حساب میکنه؟
هانا خنده بلندی سر داد و به گوشه سالن اشاره کرد.
_دیوید حساب میکنه!
خنده دختر ها نیز بلند شد و به رد نگاه هانا نگاه کردند.
نانسی صدایش را پایین اورد و گفت:
_میگم کایا! همش تورو نگاه میکنه یه نخ بهش بده شاید فرجی شد اوند میزمونو حساب کرد!
و بعد خندید...
کایا با حرص خیره اش شد و ازمیان دندان هایش غرید:
_انقدر نگاه کنه تا چشش دراد مرتیکه....
مکث کوتاهی کرد و کلافه نفسش را بیرون داد.
به پیکو اشاره کرد و گفت:
_انتخاب کنین هرچی میخوای من حساب میکنم.
جمیلا_ نه بابا این چه حرفیه که میزنی!
_جمیلا تعارف که نداریم! بعدا جبران میکنیم.
الانم وقتو تلف نکنین که روده کوچیکه بزرگرو قورت داد!
#پارت59
romangram.com | @romangram_com