#تارا_پارت_29



پیکو ـ کایا حالت خوبه، اتفاقی افتاده؟



ـ نه چه اتفاقی قراره بیوفته مگه



ـ اخه کسل به نظر می رسی!



ـ چیزی نیست، کمی سردرد دارم، خوب میشه.



ـ اگه میخوای تمرین رو عقب بندازیم؟



ـ نه نه حالم خوبه میتونیم شروع کنیم.



ـ مطمعنی؟



ـ اره



ـ باشه....





تمام طول روز در حین تمرین دخترهاشاهد حواس پرتی و بی حوصلگی کایا بودند.

اما سکوت کردند و با دادن زمان به او سعی در آرامشش داشتند.



بعد از پایان تمرین هرکس راه اتاق خود را در پیش گرفت.



#پارت56





زمان به سرعت گذشت و روشنای روز جایش را به تاریکی شب داد.



سالن اجرا مملو از تمشاچیانی بود که با شور و هیجان گروه هارا تشویق میکردند.



داور ها یک به یک در جایگاه خود قرار گرفتند و منتظر اجرای شرکت کننده ها شدند.



ابتدا گروه المان ، هلند، و بلژیک اجرای بی نظیری از خود بر روی صحنه به جا گذاشتند .

حال نوبت به دختران عرب رسیده بود.



سالن در میان هیاهوی تماشاچیان در مرز انفجار بود.

نور صحنه کم شد و دختر ها روی صحنه امدند.



با چهره ایب متفاوت! اینبار مانند دختر بچه های چهار ساله لباس به تن داشتند.

جمیلا پیراهن لیمویی کوتاه دخترانه ایب به تن داشت و با ارایشی ملایم موهایش را بالای سرش جمع کرده بود.

هانا نیز لباسی بنفش هم مدل جمیلا و ارایشی محو و معصومانه موهایش را دم اسبی بسته بود.



نانسی لباسی سرخ و کوتاه با موهای بافته شده و ارایشی ملیح خودش را اماده ساخته بود و پیکو لباسی ابی رنگ با موهای باز و شلوغ را در کنار ارایش محوش انتخاب کرده بود.



اما در کنار بقیه دخار ها کایا لباسی صورتی با دامنی پفی و کوتاه! باز هم بدون ارایش! با مدل موی خرگوشی به روی صحنه حاضر شده بود!



تمام دختر ها کفش های عروسکی یک طرح مشکی به پا داشتند.





موزیک تب دار عربی اغاز شد و دختر ها با لبخندی عمیق شروع به رقص کردند.

گاهی جا هایشان تعویض میشد و ملیح میرقصیدند و گاهی هم صدا با موزیک میخواندند.



افراد حاضر در سالن به جنون رسیده بودند و دخترام جوان را تشویق میکردند.



موزیک به اتمام رسید و دختر ها به خط ایستادند. ابتدا جمیلا،هانا؛کایا و پیکو.



از میان داور ها ابتدا کندیس با لبخندی عمیق گفت:





_شما ها هر هفته ادم رو به وجد میارین! فوقولاده بود دخترا رای من مثبته.



سعد_ من افتخار میکنم که همزبان شما دختران زیبا هستم. فوقولاده بود رای من مثبته!



رز_ باید اعتراف کنم توی این لباس های بچگونه بی نهایت زیبا شدین دختر ها. عالی بود . رای من هم مثبته!





دیوید با لبخند لیوان ابش را سرکشید و منتظر ارام شدن سالن ماند.



نفس در سینه دختر ها حبس بود.



romangram.com | @romangram_com