#تارا_پارت_3
با شنیدن جملاتی که از زبان پیکو خارج میشد برق از سر کایا پرید... با چشمان گرد گفت:
_وای راست میگی!؟
_اره بابا اینم اگهی شه! قراره امسال مسابقه از دبی شروع بشه.
_این یعنی!....
_شانس درخونمونو زده! جایزه کسی که برنده بشه ده ملیون دلاره کایا....
کایا با ذوق گفت:
_خدای من پیکو اگه برنده بشیم میتونیم اموزشگاهو تعمیر کنیم.
_اره تازه کلی مشهور میشیم! برنامه پخش زنده از یه شبکه معروف قراره بخش بشه... گروه های رقص زیادی از نمایندگی کشور های مختلف قراره شرکت کنن!
_این یکم کارو سخت میکنه...
_درسته... اما خوب به امتحانش می ارزه!
_مسابقه چند مرحلس؟ شرایطش چطوریه؟
_تاجایی که من فهمیدم... ۵ مرحلس بین هر مرحله یک هفته زمان برای تمرین میدن.
_اینکه عالیه... کی شروع میشه؟
_ دوهفته دیگه شروع میشه و فقط امروز مهلت ثبت نام داریم.
شوکه نگاهی به پیکو انداخت و گفت:
_واسه چی نشستی؟! یالا راه بیوفت بریم ثبت نام کنیم.
پیکو اشاره ایی به لباس هایش کرد و گفت:
_با این قیافه؟
#پارت7
کایا به پیشانی خود کوبید و از تخت پایین پرید.
شلیک خنده پیکو به هوا رفت و گفت:
_دختره خل و چل میخواد با تاپ شلوارک بره مسابقه رقص بین المللی!
_کوفت نخند! خوب چیکار کنم هیجان زده شدم.
_باشه باشه قبول فقط عجله کن که وقت نداریم....
کایا بعد از شست و شوی صورت لباس های خوابش را با پیراهن تابستانه سرخی تعویض کرد و موج موهای سیاهش را اطرافش ریخت.
با عجله صندل هایش را به پا کرد و پیکو را دنبال خود کشید.
کایا و پیکو دو دختر جوان که علاقه بسیار ان دو به رقص از دوره دبستان اینده ان هارا نیز به رقص متصل کرد.
انان با اجاره مکان کوچکی به تدریس رقص مشغول بودند و کسب در امد میکردند.
رقص برای دو دختر جوان تنها راه کسب در امد نبود بلکه راهی برای تخلیه هیجان و شور درونی انها بود.
پیکو دختری ۲۴ ساله دورگه هند و عربستان بود... رقص در خون این دختر جوانه زده بود... پدر و مادرش را در حادثه تصادف از دست داده بود و همراه مادر بزرگش زندگی میکرد.
romangram.com | @romangram_com