#تارا_پارت_4
شاید از سطح فقیر جامعه به حساب می امد اما هرگز احساس کمبود نمیکرد.
موهای فرپرحجم و خرمایی رنگش با صورت گرد سفید ،چشم های عسلی روشن؛لب و بینی متناسب و ابروهای باریک و قدی کوتاه و هیکلی متناسب . چهره ایی نمکی از او میساخت.
کایا برخلاف پیکو موهایش تنها حالت دار بود... بلندای انها تا کمرش میرسید.
لب و بینی متناسب و پوست سفیدش در کنار چشمان سیاه و کشیده اش زیبایی خاصی داشت.
هنگامی که با شوق میخندید چال عمیقی روی گونه هایش می افتاد و اورا بامزه میکرد.
برخلاف پیکو کایا قدی بلند و اندامی کشیده داشت.
کایا همراه مادرش انالیا زندگی میکرد و هرگز خبری از پدرش نداشت!
گویی هرگز وجود خارجی ندارد.....!
#پارت8
مقابل ساختمان بلندی ایستادن و نفسی تازه کردند.
کایا_ادرسو چک کن یک بار دیگه!
_نه بابا درسته همینجاست...
دوشا دوش یکدیگر وارد ساختمان شدند و بعد از پرداخت هزینه ثبت نام کردند.
داور راهنما گفت:
_مسابقه ۴روز دیگر در تالار(.....) برگزار خواهد شد و حداکثر تعداد نفرات هر گروه باید ۵ نفر باشد.
این را قانون مسابقه دانست و از دو دختر خواست که هرچه زود تر هم تیمی پیدا کنند.
کایا و پیکو شرایط مسابقه را پذیرفتند و همراه هم به سالن رقص رفتند.
با شوق فریاد میزندن و بالا و پایین میپریدند.
هانا،نانسی، جمیلا هم کنار ان دو به اموزش رقص مشغول بودند دست از کار کشیدند و متعجب به ان دو خیره شدند.
نانسی_ شما دوتا چتون شده؟ اروم تر...
پیکو خنده اش را قورت داد و گفت:
_دخترا بجنبین که بخت در خونمونو زده.
جمیلا دست از تمرین دخترک ها کشید و روبه پیکو گفت:
_منظورت چیه؟
کایا_ قراره یه مسابقه رقص برگزار بشه.
هر سه دختر با هیجان گفتند :
_خوووب!
پیکو_ من و کایا ثبت نام کردیم و میخوایم شرکت کنیم .
هرکی برنده بشه ده ملیون دلار پول نقد میزنه به جیب.
کایا_ مسابقه گروهیه! و حداقل تعداد 5نفره....
هانا_ وای خدای من این فوقولادس.
پیکو_ یه چیز اون ور تر از فوقولادس...
نانسی_ کی برگزارمیشه؟
کایا_ ۴ روز وقت تمرین داریم.
هانا_ خوبه... میتونیم جمعش کنیم.
romangram.com | @romangram_com