#تارا_پارت_170
_ اها،یعنی همون...
ادامه داد:
_ بزن بزن!
چشمام گردشد،پس هنوز سوتی اون شب رو به خاطر داشت.
خاک عالم تو سرت پیکو،یه زره ابرو داشتی اونم به باد فنا دادی!
خجول گفتم:
_ اره همون،که شما میگی
_ من نگفتم،اینو تو گفتی پیکو
وای نه بدتر از این نمیشد،دام میخواست زمین دهن باز کنم برم توش.
خنده مصنوعی روی لب هام رنگ گرفت.
_ خب میدونین،من... خب یعنی چیزه!
روزنامه رو کنار گذاشت،روی زانواش خم شد و بهم زل زد.
_ چیزه؟!
من من کنان جواب دادم:
_ آموزش رزمی میدین دیگه؟!
فک کنم خیلی زایع بحث رو پیچوندم،به وضوح لب هاش کش اومد.
_ اره تمرین رزمی میدیم
_خیلی سخته؟
_ بستگی به خودت داره
_یعنی چی؟
_ اینکه کشش اون همه ظربه رو داشتی باشی یا نه.
چشمام گرد شد.
#273
_یعنی چی؟!
_هر چند وقت یک بار بین داوطلبان ،یه مسابقه اجرا میشه.
_چه جور مسابقهای؟
_ بزن بزن
حالا هی این سوتی منو میکوبید فرق سرم،پسره نکبت خیارشور!
مصنوعی خندیدم...
_ آها متوجه شدم،یه جور مبارزه رزمی اما شوخی شوخی دیگه نه؟
خیلی جدی گفت:
_ نه!
خدایا خودت به من صبر بده.
_ یعنی چی؟
_ مبارزه تا سر حد مرگ،ما سرباز بدرد نخور نگه نمیداریم. اگه امروز نتونی هم سطح خودت رو شکست بدی فردا تو مبارزه هم تیمی هات رو به دردسر میندازی.
romangram.com | @romangram_com