#تارا_پارت_151



_ وای آبجی ترسناک حرف میزنیا،بابا اونم یه آدمه،رفتار آدما قابل تغییر... انقدر بدبین نباشین غول دوسر که نیست بنده خدا.





مایکل بلند خندید،سری از تاسف برای سادگی بی اندازه هانا تکون دادم.



در اتاق باز شد و دیوید وحشت زده به اطرافش نگاه کرد.



رو به پرستاری که از انتهای سالن به سمت مون می اومد بلند داد زد:



_ کمک کنین،حالش خوب نیست.



#244





وحشت زده جلو رفتم،اما پرستار مانع ام شد و خواست که منتظر بمونم.

پشت شیشه انتظار به ریتم تند و صدای بلند دستگاه چشم دوختم، باورم نمیشد... چه اتفاقی افتاد! تارا که تا چند دقیقه پیش حالش خوب بود.



پیکو بیتاب کنارم ایستاد و روی شیشه دست کشید،با بغض نالید:



_ نه‌کایا،خواهش میکنم نرو... من دیگه فقط تورو دارم بیمعرفت خواهش میکنم تنهام نذار.





( حامد. )





حس کردم دست رز زیر دستام تکون خورد،سرم رو از لبه تخت برداشتم و به چشم های نیمه بازش لبخند زدم.



چیزی نمونده بود تا سرمش تموم شه.



_حالت خوبه رز؟



چهره اش از درد جمع شد.



_ من حالم خوبه حامد،تارا کجاست؟ بهوش نیومده هنوز؟



_ نمیدونم... اما مایکل و اهورا کنارشن نگران نباش.



نیم خیز شد و با یه حرکت شلنگ باریک سرم رو از رگش بیرون کشید.



دستم رو روی محل جریان خون گذاشتم و تقریبا داد زدم:



_ چیکار می‌کنی



دستم رو پس زد آستین لباسش رو پایین کشید.

پاهاش رو آویزون کرد و گفت:



_ الان وقت استراحت کردن نیست حامد،اون بیرون یه آشغال زندگی یه دختر رو نابود کرده و راست راست داره به زندگی نکبت بارش ادامه میده.

انتظار نداری اینجا منتظر بمونم تا سرمم تموم شه نه؟



سری از تاسف تکون دادم و پالتوش رو به سمتش گرفتم.



#245





_ من اگه تا صبح هم برای تو دلیل بیارم تو بازم کار خودت رو می‌کنی رز،پس بحث بیفایده است.



پوزخند زد و موهاش رو از داخل پالتو بیرون ریخت.



_ خوبه که می‌دونی و باز به دست و دلم می‌پیچی!



با اخم مچ دستش رو گرفتم و مانع حرکت کردنش شدم.



_ هر اتفاقی هم بیوفته از سلامتیت مهم ترنیست رز اینو بفهم.!



با حرص درستش رو آزاد کرد و داد زد:





_ تمام این بیست سال تو عذاب وجدان سوختم حامد.

عذاب عمل نکردن به قولی که به سارا دادم،سوزوندم وخاکسترم کرد،تویی که با چشمای خودت دیدی چرا مانع ام میشی؟



پلک هام رو بستم و نفس عمیق کشیدم، شونه هاش رو بین دستام گرفتم و به چشم هایش خیره شدم.

romangram.com | @romangram_com