#تارا_پارت_100
نانسی ـ بیچاره اقا نوید خودشو سپرکایا کرد،اگه اون نبود خدا میدونست چه بلایی سر کایا می اومد.
لبخند زد و نشست.
ـ نوید این رو هم پشت سر میزاره.اون مرد قویه،رز سیاه همه مون رو قوی کرد.!
دستش رو روی شونه پیکو ماتم زده گذاشت و گفت:
ـ پیکو حالت خوبه دخترم؟
چشم از در اتاق کایا نگرفت اما اروم شروع به صحبت کرد...
ـ اولین باری که دیدمش کلاس اول بودم.
خیلی اروم بود،چون اخرین نفر اومده بود و فقط صندلی کنار من خالی بود. خانوم معلم کنار من نشوندش.
من پر حرف بودم،اون ساکت...من مادر نداشتم اما اون داشت. نقطه مشترکمون این بود که هردومون پدر نداشتیم.
تمام عمرمون یاد گرفتیم روی دای خودمون وایسیم.
از اون روز کایا شد رفیقم،خواهرم،همدمم،مادرم،پدرم.
همیشه بود و کمکم کرد... حتی یک روزم به نبودش فکر نکردم.
ما دختریم،هرکسی که عکسمونو روی مجله ها ببینه با خودش میگه پولدارن و خوش شانس!
اما نیستیم،هیچ وقت نبودیم...
ما دختریم اما مرد بودن رو از خیلی مردای دیگه بهتر یاد گرفتیم.
به هر دری توی زندگیمون زدیم اما کثافت کاری نکردیم....
همیشه خدامونو شکر کردیم...راضی بودیم. کم بود داشتیم اما بخدا راضی بودیم.
حق کایا روی اون تخت بودن نیست،بخدا نیست...
#162
پلک هام رو روی هم گذاشتم و اجازه دادم اشک هام فرو بریزه.
حق با پیکو بود،کایا حیف بود برای قربانی شدن!
حدود یک ساعت بعد حامد هم خودش رو به بیمارستان رسوند.
ناراحتی رو به خوبی از چشم هاش میشد خوند.
عمل نوید هم با موفقیت انجام شد،و به بخش منتقلش کردن.
اما هوز کایا بیهوش بود! دکترا میگفتن تا فردا به هوش میاد اما پلک های بستش ناخوداگاه نگرانم میکرد.
کایا کم توی امروزی که توش حضور داشتم بی تاثیر نبود.
شاید اگه اون نبود من و خواهرام به بیراهه کشیده میشدیم.
باورم نمیشد یه نفر قصد جونش رو کرده باشه.
اونم کایایی که تا به امروز آزارش به مورچه هم نرسیده بود.
بیقراری رز عجیب بود،اومدن محافظ به بیمارستان بخاطر کایا عجیب تر!!!
به اسرار رز همراه اهورا به خونه برگشتیم.
حال زار پیکو نگرانم میکرد.
حرف نمیزد،حتی دیگه گریه هم نمیکرد!
فقط به یه نقطه خیره میشد و بس!
وقتی رسیدیم خونه،بدون حرف به اتاقش رفت و در رو قفل کرد.
نگرانیشو درک میکردم،خودم هم هنوز توی شوک صحنه ها و اتفاقات عصر بودم.
پیکو از همه مابه کایا نزدیک تر و وابسته تر بود.
اون شب هم با اتفاقات خوب و بدش تموم شد و من بارها با خودم تکرار کردم،که ای کاش از خونه بیرون نمیزدیم!
#163
romangram.com | @romangram_com