#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_92
بعد از این همه غم در زندگی بی ثباتم دلم میخواست همین امشب را شاد باشم ، بخندم اما دریغ از یک لبخند .
با آخرین توانم ذره های شکسته ی غرورم را جمع میکنم و دور از دید این جماعت میگریزم .
میروم به کلبه ی ویرانی که روزی با سلیقه ی خودم آن را چیده بودم و با وسواس برای هر تکه اش چقدر خون دل خوردم .
دل کندن از عادات گذشته برایم سخت بود با آنکه چیزی برای مرور کردن پیدا نمیکردم.
چمدانم را با دستان لرزان میبندم اما دلم نمی آید قبل از رفتنم یادداشتی را در ازای این همه محبت و گرفتن این همه بی محبتی برای مردی که آرزویم تکیه بر شانه هایش بود نگذارم .
از درون کیفم دفتر یادداشتم را بیرون میکشم و برگی از آن را جدا میکنم رویش مینویسم .
" میروم
اما نه به خواست تو بلکه به خواست خودم
من باز هم میبخشم چون ارزشم بیشتر از توست
اما بدان خدای بالای سرمان هرگز فراموش نمیکند تو امشب با من چه کردی و وای به روزی که او بخواهد حساب های من را صاف کند .
دلم به حالت میسوزد آنوقت تو سرت را پایین می اندازی و من هنوز هم همان سروین قبلم که بی تو دنیایش رنگ بهتری دارد .
سروین ارباب "
از عمد نام خانوادگی ام را قید میکنم میدانم همه چیز به پایان رسیده اما دلتنگم نمیدانم چرا.... همه جا را نگاهی دوباره می اندازم همه چیز مرتب است آخر همین دیروز با نرگس خانوم خانه را برق انداختیم .
با همه چیز وداع میکنم و بغض راهش را باز میکند و روی زمین در کنار چمدانم مینشینم و هق هق میزنم دلم دست نوازشی میخواهد ، کسی که مرا روی شانه های محکمش آرام کند .
از میان اشک نگاهم ساعت دیواری را میپاید اگر میخواست بیاید تا الان رسیده بود .
از عمد طولش می دهم باز هم امید دارم شاید بیاید و به خاطر این همه ظلمی که در حقم کرده عذر بخواهد .....اما افسوس او هرگز نمی آید .
چمدانم را برمیدارم و بدون اینکه نگاهی به پشت سرم بیاندازم میروم ....آری اینبار واقعا میروم .
********
فقط یکبار زنگ را میفشارم و از ته دلم آرزو میکنم خانه باشد .
romangram.com | @romangraam