#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_89
-اونی که از وقتی اومدی داشتی دیدش میزدی کیه ؟
پس خیلی وقت است که مرا زیر نظر دارد نگاهم مهمانان را میکاود اما نیستند گمشان کردم .
-برای شما چه فرقی میکنه اگه اسمشو بگم خیالتون راحت میشه
موذیانه میخندد .
-آره
-فرهان
لبخند از روی لبانش محو میشود و با تعجب سرتاپایم را میکاود .
-منظورت شوهر سروینه ؟
گند زدم......... این پسر فرهان و خانوادشو میشناسه اگه کاوه بفهمه پوستمو میکنه خدایا به دادم برس .
هنوز مردد ایستاده بودم که چراغ ها خاموش شدند و زنی که برایم آشنا نبود زیر نور نمایان شد این بهترین فرصت برای فرار بود .
زن صدایش را صاف کرد و رو به تمامی مهمانان شروع به صحبت کرد .
-خیلی خوش اومدید حسابی از خودتون پذیرایی کنید ........بعد از شام تشریف بیارید داخل سالن چون مزایده تابلوهای نقاشی اونجا صورت میگیره و هرکس قیمت بالاتری پیشنهاد بده امشب دست پر به خونش برمیگرده ......بیشتر از این مزاحمتون نمیشم خواهش میکنم لذت ببرید
با اشاره ی دست او موسیقی پخش شد و ارکست شروع به نواختن کرد و برخی برای رقص اقدام کردند
باید میرفتم .
زیر نور کمی که فضا را روشن کرده بود با کسی برخورد کردم و همانجا ایستادم .
سرم را که بالا آوردم زمان ایستاد و تپش های قلبم آرام و ریتمیک میتپید و مشامم عطر کسی را تنفس میکرد که سالها بود برای شنیدنش حسرت میکشید .
-بهتا
صدایم میزند مرد رویاهایم که حالا به حقیقت پیوسته است.
romangram.com | @romangraam