#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_85
-بیا و اینجا این عذابو تموم کن
-منظورت چیه ؟چرا گریه میکنی ؟
-کاوه نمیدونم چرا اینقدر اطرافیانمو عذاب میدم ....چرا نفهمیدم این همه درک و صبوری و همراهی فقط از یک عاشق برمیاد و بس
-حالت خوبه ؟.....چی میگی ؟
-فقط همین یکبار کنارم بمون قول میدم بعدش برم جایی که دیگه نبینیم
-آخه چرا ؟
بغض جلوی صدایش را میبندد و رویش را برمیگرداند .
بعد از دقایقی به حرف می آید .
-پس بالاخره فهمیدی خیلی سعی کردم نقشمو خوب بازی کنم اما نشد لو رفتم ولی به اون خدایی که نوکرشم قسم میخورم خودم میخوام پا به پات بیام حرفی هم ندارم تا ته دنیا بی مزد غلام حلقه به گوشتم اما فقط دیگه اشکاتو نبینم
اشک هایم سرازیر میشوند برای مردی به بزرگی کاوه .
-شرمندم کاوه اما من خیلی وقته اسیرم دست خودم نیست
-میدونم بیا همینجا بهم قول بدیم امروز و این حرفها رو فراموش کنیم و مثل قبل دوتا دوست باشیم قبوله ؟
-اما .......
-مگه نمیخوای جبران کنی ؟
-آره
-پس قبول کن
میخندم .
-قبوله
romangram.com | @romangraam