#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_84

مانع ادامه ی حرفهایم میشود .

-نه به هیچ وجه .......اما دیگه نمیتونم عذابی که میکشه رو تحمل کنم

یعنی با وجود نزدیک بودنم به کاوه نتوانسته بودم این عشق را احساس کنم .

بی شک کاوه بهترین عاشق روی زمین بود او با وجود دوست داشتنم اینقدر برادرانه مرا برای رسیدن به فرهان یاری میداد و من هر ثانیه او را عذاب میدادم .

باید به این عذاب پایان میدادم اما چگونه او تنها حلقه ارتباطی من و فرهان بود .

-نمیخوای حرفی بزنی ؟

-معذرت میخوام خاله اما من قبلا ازدواج کردم

خاله چشمانش از تعجب گرد شد و روی تخته سنگی نشست .

-بیچاره کاوه کاش میتونستم کمکی بهش بکنم

شانه اش را نوازش میکنم .

-نگران نباشین خودم درستش میکنم

میخندد اما تلخ .

*********

همیشه از رفتن بیزارم اما میدانم هر آمدنی یک رفتنی هم دارد .

شیشه را پایین میکشم باد شال و موهایم را به بازی میگیرد کاوه پایش را روی پدال گاز میفشارد و ضبط را روشن میکند .

برایم مهم نیست خواننده چه میخواند اما نگاه های گاه و بیگاه کاوه مرا بیشتر ترغیب میکند تا همه چیز را پایان ببخشم فقط خدا میداند چقدر سخت است به این همه محبت نه بگویی وقتی دعای بنده ای را بنا به مصلحت اش در درگاهش اجابت نمیکند .

ضبط را خاموش میکنم .

-چیه به دلت ننشست ؟ میخوای عوضش کنم ؟

چشمانم به نم مینشینند .

romangram.com | @romangraam