#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_76

-کی برمیگردی ؟

-مثل همیشه

-قولی که امروز دادی رو فراموش نمیکنی درسته ؟

-چه قولی ؟

-مهمونی لیلی دیگه

-زیاد دلتو صابون نزن تا ببینم چی میشه

-نمیتونی بهش فکر نکنی مگه نه ؟

-به کی ؟

-همون دختره که زمانی معشوقت بود

با نفرت لبانش را از هم میگشاید .

-خفه شو سروین اینقدر چرند نگو

- مگه دروغ میگم اصلا نفهمیدی لیلی چی گفت

-هرچی میخوام کاری به کارت نداشته باشم نمیشه .....آخه کودن مگه من مثل توام هزار تا کار دارم که باید انجام بدم فکر میکنی 24 ساعته به عشقم فکر میکنم

کلمه " عشقم " را از عمد پررنگ ادا میکند میداند چقدر حرصم میدهد .

برای اولین بار سرش منت میگذارم .

-هه .....تو هرچی داری از پدر منه وگرنه باید مگس میپروندی

جلو می آید و چنان سیلی به من میزند که احساس میکنم پرده گوشم پاره شده است تا مدتی بعد از رفتنش هم سوت میزند .

-آره آقاجون اون پدر خپل و بدرد نخورت به من کمک کرد حالام ناز شصتم که تونستم ثروتمو نگه دارم هرموقعم دلم بخواد به عشقم فکر میکنم ببینم تو چه غلطی میکنی

میرود ....حقم است چرا باور نمیکنم که باید خودم را از این منجلاب بیرون بکشم شاید وقت این باشد که پدرم را از وضع زندگی ام با خبر سازم آنوقت قیافه ی فرهان دیدنی است .

romangram.com | @romangraam