#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_74
معنی حرفش این است که کاوه مرا دوست دارد سرم را تکان میدهم تا این افکار چرت و پرت ذهنم را خالی کنند .
-کاش یکبار دیگه میتونستم ازش بپرسم هنوز هم به من علاقه داره یا نه ؟
-اونوقت همه چیز درست میشد
فریاد میکشم .
-نه .....ولی حداقل یک شب راحت می خوابیدم
-آخه قربونت برم اون متاهله میفهمی یا نه .....اگه قرار بود تو رو به عنوان شریک زندگی اش انتخاب کنه که خیلی وقت پیش این کارو کرده بود
حرفهایش حقیقت محض است من فقط میتوانم نقش معشوقه ی او را بازی کنم .
برگ چهاردهم : یک مهمانی
سروین
بهزاد قند کوچکی را در دهانش قرار داد و با لحن بچگانه ای گفت : مامانی اشکالی نداره برم با عمو فرهان بازی فوتبال بکنم
لیلی بی مهابا خندید .
-ببخشید آقا فرهان از وقتی این بازی رو تو تبلتش نصب کردیم نمیتونه خودشو کنترل کنه
نگاهم به فرهان است که در خودش فرو رفته و توجهی به حرفهای لیلی ندارد .
-فرهان جان
تازه به خودش می آید .
-بله
-ای بابا آقا فرهان اصلا حواستون به ما نیست ؟
-ببخشید ذهنم یکم درگیر کاره
سعی میکنم برای جبران بی احترامی فرهان الکی لبخند بزنم .
romangram.com | @romangraam