#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_71


پیشانی اش با حرص فشار میدهد .

-پس هنوز فراموشش نکردی ؟

-نه نمیتونم ......هرگز فراموشش نکردم

جلو میروم و بازویش را میگیرم .

-کاوه بگو فرهانم الان کجاست ؟ داره چیکار میکنه ؟

نگاهم میکند نمیدانم چرا در نگاهش رنجش و دلخوری موج میزند .

دستم را از بازویش رها میکند و میرود ........کجا میرود چرا نمیگوید فرهانم چه میکند او الان کجاست .

نباید کاوه هم برود بی او چگونه به فرهان برسم بلندتر صدایش میزنم .

-کاوه صبر کن

روی پله ی اول می ایستد اما رویش را برنمی گرداند .

-تو رو به خدا بگو کجاست .....من از دوریش دارم دق میکنم

صدایش آهسته تر از سکوت شب میشود .

-پیش سروین

از عمد نام این زن را می آورد تا مرا عذاب دهد با حرفش تلافی میکند اما آخر چرا؟.... قبل از اینکه حرفی بزنم رفته است همانجا مینشینم و سرم را روی نرده ها میگذارم .

********

نزدیک ظهر است که از خواب برمیخیزم و با چشم های نیمه باز به طرف دستشویی میروم و با مشتی آب صورتم را میشورم .

چیزی که در اینه میبینم من نیستم چشمانم پف کرده اند و آثار شب بیداری و گریه هایم را به نمایش می گذارند .

شیر آب سرد را باز میکنم و چندین بار چشمانم را با آن میشورم .


romangram.com | @romangraam