#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_67


لبخند میزند .

-به لطف بانویی چون شما خیلی بهترم

"بانو " چقدر این کلمه به دلم نشست من از کودکی با این کلمات غریبه ام .

-من که کاری نکردم ......مشکلی پیش اومده ؟

-راستش بله

به طور ناخودآگاه نگران میشوم .

-زودتر بگین

-نگران نباشین به پیشنهاد دکترم قراره یک سفر یک هفته ای برم کانادا پیش پسرخاله ام ........شایدم برای همیشه پیشش بمونم

آب دهانم را قورت میدهم نمیدانم چرا ولی این به این دیدارهای هرروزه عادت کرده ام به وجود مردی که هرازچندگاهی با جملاتش قلبم را نوازش میدهد اما سعی میکنم خونسرد باشم .

-جدا خوب حالا چه کاری از دست من برمیاد ؟

-راستش من نمیخوام خدای نکرده شما رو جلوی پدرتون سرافکنده کنم به قولی نمک بخورمو نمکدون بشکنم

-راحت باشید

-پسرخالم یک قولایی بهم داده و با توجه به موقعیت الان هتل و بحران مالی ترک کردن پستم درست نیست ولی باور کنید از این پیشنهاد هم خوشحالم هم دور بودن از ایران برام خیلی خوبه

با اینکه دوست ندارم برود اما سعی میکنم درک کنم .

-خودتونو نگران نکنین من با پدرم صحبت میکنم

-واقعا ازتون ممنونم امیدوارم در کنار همسرتون همیشه شاد باشین

-خواهش میکنم موفق باشین

برمیخیزد و تا کنار درب را یکسره میرود سرم را پایین می اندازم و از ته دل آهی میکشم اما با صدایش نظرم را جلب میکند .


romangram.com | @romangraam