#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_62
با حرفهایش قدرت میگیرم و در یک قدمی اش می ایستم و انگشت اشاره ام را به نشانه تهدید سمتش میگیرم میخواهم مثل من بسوزد با اینکه میدانم بی تقصیر است .
-دفعه ی آخری باشه که بهم دست میزنی من دیگه زن تو نیستم و مجبور نیستم مردی مثل تو که حتی نمیتونه زنشو راضی نگه داره تحمل کنم فهمیدی ؟
چهره اش منقبض میشود به مردانگی اش برخورده عصبی میخندم اما قبل از اینکه بخواهد دستش را پایین بیاورد به سمت درب پناه میبرم و حتی فراموش میکنم یادگاری ام را با خود ببرم اما سهراب دیگر به دنبالم نمی آید این را خوب میدانم .
*******
-بفرمایید خانوم یک نفر جا داریم
برای آخرین بار برمیگردم و به شهری که در ان متولد شده ام نگاهی می اندازم همه چیز در جلوی چشمانم جان میگیرد اما جایی برای پشیمانی و یاس نمانده من تمام پل های پشت سرم را خراب کرده ام میروم شاید آینده ام طور دیگری رقم بخورد.
-خانوم میخوایم راه بیافتیما سوار نمیشین
لبخند میزنم و سوار اتوبوس میشوم و در ردیف سوم سمت راست کنار پنجره جای میگیرم کنارم پیرزنی است که از لحظه ی ورودم به طرز حرص آوری آدامس میجود خدا به خیر کند جای آدامس چیز دیگری نباشد .
به محض نشستن هنذفری ام را در گوشانم میتپانم و آهنگ های خواجه امیری را پلی میکنم .
پرده را میکشم تا مبادا برای لحظه ای دست از رفتن بکشم .
بعد از طی ساعاتی به تهران میرسم و میدان آزادی پیاده میشوم و با خیال راحت نفس عمیق میکشم .
در تمام این سالها خدا را به خاطر داشتن یک سرپناه برای تنهایی هایم شکر کردم .
میدانستم بالاخره روزی در زندگی هر انسان هست که جایی در میان بقیه ندارد و دلش تنهایی میخواهد
کرایه تاکسی دربستی را حساب کردم و پیاده شدم اصلا حوصله استفاده از وسایل نقلیه عمومی را نداشتم اما باید حواسم را هم جمع میکردم اگر قرار بود تنها سر کنم باید بیشتر صرفه جویی میکردم .
کلید را در قفل چرخاندم و با لذت وسایلم را نگاه کردم و نفس عمیقی کشیدم .
-خدایا گلدونام همه سالمن
با صدای بلند فکر کردم میدانستم کاوه هنوز هم به اینجا سر میزند اما فکر نمیکردم بعد از این همه سال این خانه را فراموش نکرده است .
این مرد به شدت با محبت و مهربان است در عمرم مردی همانند او را ندیدم .
چمدانم را کنار درب جا میگذارم و خودم را روی راحتی رها میکنم و آهسته دکمه های مانتویم را باز میکنم و شالم را روی زمین پرت میکنم و بلند میخندم.
romangram.com | @romangraam