#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_49


گاهی قسمت تو جلوتر و قوی تر از هرچیز در این دنیا حرکت میکند .

چی از این دنیا کم میشد اگر من هم مردی همانند او را کنار خودم داشتم .

-بار اولش نیست

جا میخورم .

-ببخشید ؟

دیبا با غم لبخند میزند .

-معذرت میخوام نمیخواستم بترسونمت

-اشکالی نداره توی فکر بودم

-نمیدونم چطوری باید ازت تشکر کنم تو جون برادرمو نجات دادی

-این چه حرفیه این وظیفمه

-نمیدونم چطوری باید بهش بفهمونم که بعد از سمیرا هم زندگی ادامه داره

-درکت میکنم اما بردنش پیش یک روانپزشک میتونه حالشو بهتر کنه

-تو از یکدندگی آرش خبر نداری ...اون همیشه تو لجبازی حرف اولو میزنه

-اما عشقش به سمیرا ستودنیه

ناخواسته این جمله را ادا کردم مقایسه ی او با فرهان برای لحظه ای مرا رها نمیکند .

-فعلا که این عشق ستودنی فقط براش دردسر درست میکنه ....دلم میخواد دوباره بخنده و عاشق کسی بشه که بتونه تا آخر عمرش جای سمیرا رو براش پر کنه

-نگران نباش حتما این اتفاق می افته ......ببخشید من دیگه باید برم

-آره عزیزم دستت درد نکنه خیلی زحمت کشیدی ....به اقا فرهان هم سلام برسون خیلی دوست دارم ببینمش باید مرد خوشبختی باشه که تو رو کنار خودش داره


romangram.com | @romangraam