#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_32

به جای عصبانیت میخندد .

-خوبه عزیزم .......آهان همیشه اینطوری باش دیگه خسته شدم از بس مظلومیتت رو تماشا کردم اینطوری وجدانم هم راحتتره و میتونم برم سراغ زندگی ایده آل خودم

-خیلی بیرحمی فرهان ....منظورت از زندگی ایده آل برگشتن پیش اون زنه است ؟

اینبار چشمانش را تنگ میکند و به من نزدیک میشود .

-اون زن اسم داره و خیلی با تو و اون پدر مزاحمت فرق میکنه اگه تو و خانوادت پاتون توی زندگی من باز نشده بود حالا منم میتونستم برای یک شب هم که شده خواب راحت داشته باشم و این همه دل نشکنم

جملات آخرش رنگ التماس میگیرد .

-تو رو به جون هرکسی که برات عزیزه قسمت میدم از زندگی من برو ......اینطوری مجبور نیستی منو تحمل کنی و منم میرم سراغ زندگیم ........سروین ازت خواهش میکنم تقاضای طلاق کن باور کن در ازاش حاضرم هرچی بخوایو بهت بدم

پوزخند تلخی میزنم انگار جربزه و قاطعیت گذشته ام برگشته و جای ترسهایم را میگیرد .

-هه ......تو چی داری که بخوای به من بدی ثروتی که داری به رخم میکشی رو از پدر من داری........من ازت جدا نمیشم هرکاری دوست داری بکن

میدانم نمی تواند درخواست طلاق دهد برای همین با من بودن را تحمل میکند او به شدت از عکس العمل پدرم میترسد .

اینبار بدون هیچ حرفی خانه را ترک میکند حالا خوب میداند که باید استراتژی اش را عوض کند .

برگ پنجم : موجودی از جنس من

بهتا

با ترس راه میروم و شک دارم کاری را که درست است انجام میدهم یا نه ؟

حمیرا تا پشت درب اتاق همراهی ام میکند و دستش را به نشانه ی دلگرمی روی شانه ام میگذارد .

-نگران نباش هیچ اتفاقی نمیفته زود تموم میشه

با همه ی حرفهایش باز هم نمیتوانم آرام بگیرم . بیش از هرکسی در این دنیا از سهراب متنفرم او از مستی ام سو استفاده کرد.

-مانتوت رو در بیار و روی تخت دراز بکش

مثل یک برده از حرفهایش اطاعت میکنم کیفم را روی تخت میگذارم و دکمه های مانتویم را به آرامی باز میکنم خدایا فقط یک نشانه به من بده اگر کارم نادرست است فقط یک نشانه.

romangram.com | @romangraam