#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_24

برگ چهارم : جورچین اتفاقات

سروین

هفته ها سپری میشوند و هیچ تغییری در زندگی من و فرهان ایجاد نمی شود و ما هم چنان با هم اختلاف داریم .

کاش میدانستم دردش چیست و چرا اینقدر مرا عذاب میدهد. امروز دلم میخواهد خودم آشپزی کنم برای همین نرگس خانوم اتاق ها را گردگیری میکند .

صدای جلز و ولز بادمجان ها داخل روغن حس زندگی را در من زنده میکند همین که طلایی میشوند درشان می اورم و با نظم خاصی داخل بشقاب میچینم .

-ببخشید خانوم من دیگه کارم تموم شد میتونم برم ؟

میخندم امروز خیلی سرحالم .

-بله نرگس خانوم میتونید برید حقوق این ماهتون رو هم گذاشتم کنار کیفم برش دارین

-دستتون درد نکنه اتفاقا قسط یخچالی که تازه گرفته بودم هم داشت سر میرسید خدا عوضتون بده

با اینکه خوشحالم اما دلم میخواهد زودتر برود فکرم مشغول لباس خواب جدیدی است که به تازگی خریده ام ای کاش بعد از این همه مدت فرهان یک کم ملایمت نشان دهد ناخوداگاه دلم میگیرد ما آخرین بار کی با هم رابطه زناشویی داشتیم به خاطرم نیست .

سعی میکنم فکرم را منحرف کنم امروز به هر ترتیبی شده زندگی برباد رفته ام را پس میگیرم .

بو و عطر خورشت قیمه بادمجان کل خانه را پر کرده و من در ذهنم تمام کارها را مرور میکنم همه چیز مرتب است و من آماده ی پذیرایی از فرهانم .

اگر امروز ستاره ی بخت و اقبالم درست در جای خود قرار بگیرد فرهان به خانه بازمیگردد .

درست روبروی درب ایستاده ام و موهایم را باز گذاشته ام و همه را به یک طرف برده ام . همین که درب را باز کند مرا میبیند .

کلید در قفل میچرخد و هیجان و تپش قلب من هم بالاتر میرود و بالاخره چشمش به من می افتد ولی برعکس روزهای قبل کمی با مکث نگاهم میکند در نگاهش نفرت روزهای قبل نیست .

-سلام عزیزم خوش اومدی

از عمد برای گرفتن کیفش نزدیک میشوم به قدری که عطر تنم را احساس کند ایندفعه خودش را کنار نمیکشد در دلم عروسی است .

-سلام ممنون

میخندم و نگینی که درست روی دندان نیشم کاشته ام را به رخش میکشم .

romangram.com | @romangraam