#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_20
با خنده ی معنی دارش گوشه ای از سبیلش هم بالا می پرد به تازگی ریش و سبیل میگذارد ولی من هیچ اعتراضی نمی کنم در واقع برایم مهم نیست .
ای تو روح آن دکتری که وقتی زیر سرم بودم سرنخی از بارداری من به او داد حالا چه جوابش را بدهم نمیدانم .
-آره گرفتم
بدون وقفه ای قاچ دیگر را در دهانش میچپاند از حرصم رویم را برمیگردانم از دیدنش چندشم میشود چگونه بچه ی او را بدنیا بیاورم .
-خب مثبته یا منفی ؟
با خباثت تمام چشمانم را به چشمانش میدوزم .
-منفی بود
حالش بدجور گرفته میشود و دست از خوردن هندوانه میکشد و برمیخیزد و پذیرایی را ترک میکند نگاهم به قاچ هندوانه ای می افتد که هنوز دست نخورده باقی مانده است .
*****
مدت زیادی میشود که با او قطع رابطه کرده ام اما برای رفع این مشکل دوباره دست به دامنش میشوم .
حمیرا دختر شر و شور دانشکده ی برق بود آنقدر تابلو بود که هرکسی میتوانست تشخیص دهد چیکاره است و برای چه منظوری به دانشگاه می آید .
توی اولین کلاس استاد مجابی کنار من نشست و از صدای آدامسش کلافه شده بودم و با چشم غره ام ساکت شد اما وقتی به طرفش برگشتم آدامسش را در اورده بود و درست کنار کلاسورم آن را چسبانده بود .
به قدری عصبی بودم که میخواستم خفه اش کنم آخر روی وسایلم خیلی حساس بودم چقدر آن دوران خوش زود گذشت .
تا چشم بهم زدم دیدم شدیم همکلام هم او درد و دل میکرد و من هم میشدم سنگ صبورش دختر با معرفتی بود اما به خاطر بدنامی اش من هم تابلو میشدم به همین خاطر دوستی و رابطه ام را با او قطع کردم .
ولی خوب به خاطر دارم که گفت یکبار بچه اش را سقط کرده و در این موارد آشنا زیاد دارد .
خودم را که بدبخت کردم دیگر نمیتوانم یک موجود دیگر را هم بسوزانم .
در میان کاغذهای انبوهی که میز تحریرم را شلوغ کرده است به دنبال شماره اش میگردم کاش برای یکبار هم که شده شانس به من روی بیاورد و بتوانم این مشکل را بی سرو صدا حل کنم .
پیدایش نمیکنم انگار آب شده و اثری از آن نیست .
فکر کن.... باید پیدایش کنم ناخوداگاه ذهنم به سمت دفترچه یادداشت قدیمی ام می افتد همان که برنامه های روزانه ام را درونش یادداشت میکردم از خوشحالی دستانم را به هم میکوبم .
romangram.com | @romangraam