#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_16
-چیه چی میخوای ؟
با فریادش خاموش میشوم متوجه چشمانش میشوم بارانی و متلاطم است بازهم این من هستم که میبازم .
اصلا فراموش میکنم برای چه چیزی بیدارش کرده ام . اشک هایم راه می افتند بی اراده و ناخودآگاه و او التماس میکند .
-سروین اصلا حالم خوب نیست بذار فقط همین امشبو راحت باشم خواهش میکنم
دوباره میخوابد و من باز هم ایستاده ام و انتظار میکشم .
*******
با دستانم گردنم را ماساژ میدهم تا صبح روی زمین خوابیده ام به ساعت دیواری زل میزنم 9 صبح را نشان میدهد .
دیگر برایم فرقی ندارد که فرهان برگشته یا مثل همیشه تنهایم گذاشته است هنوز هم جای دستانش روی گردنم مانده است و من احمق حتی دلم نمی آید نفرینش کنم .
گاهی با خودم می اندیشم ما زنها در ازای این همه بخشش و مهر چه چیزی دریافت می کنیم که با وجود این همه عذاب دست از دوست داشتن نمی کشیم .
کجای این زندگی پایم را کج گذاشته بودم که این شد تقدیرم .
آه و ناله را تمام میکنم و به سراغ کتری میروم ای کاش نرگس خانوم مرخصی نمی گرفت حوصله ی هیچ کاری را ندارم .
اوایل دلم نمی خواست کسی از زندگی سردم سردر بیاورد اما مگر میشود فریادهای گاه و بیگاه و سردی نگاه های فرهان و دعواهای هرروزه مان را مخفی کرد .
دیگر فرقی ندارد که نرگس خانوم وقتی تنهاییم به خودش اجازه میدهد خانوم خانه را نصیحت کند یا گاهی همسایه ها به دادمان میرسیدند فقط دلم نمیخواهد پدرم چیزی بداند و این زندگی تهی از عشق را خرابتر کند .
یکی دیگر از دردهای بزرگ ما زنها امید زیادی است که به آینده داریم شاید همین باعث میشود بتوانیم سخت ترین لحظات را پشت سر بگذاریم .
گوشی ام را روشن میکنم و با منشی تماس میگیرم تا بیماران امروزم را کنسل کند .
حوصله ی رفتن به آنجا را هم ندارم تنم به حد کافی بی رمق هست چه برسد به اینکه بخواهم تا آنجا رانندگی کنم .
روی راحتی مینشینم و برای پیداکردن مسکن کیفم را زیر و رو میکنم و دستم کاغذی را می یابد که دیروز روی برف پاکن پیدایش کرده بودم یک شماره همراه است به نام میلاد .
ناخودآگاه دستم به سمت گوشی ام میرود و شماره ی درون کاغذ را می گیرم بعد از چندین بوق آزاد برمیدارد .
صدایش گرفته است و شلوغی را میتوان در کنار صدایش شنید همانند مراسم ختم میماند کسی نوحه میخواند و صدای قرآن هم واضح است دوباره الو میگوید .
romangram.com | @romangraam