#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_14

آنقدر حواسم پرت میشود که کاغذ چسبانده شده روی برف پاک کن ماشین را نمی بینم و سوار میشوم

بی انگیزه میرانم در این ساعت باید خانه باشم اما بی هدف خیابانهای تهران را گز میکنم .

ای کاش کسی دلش برایم تنگ میشد .

ای کاش حتی برای یکبار هم که شده فرهان زنگ میزد و در ازای حرفهای تلخش یک ببخشید کوچک نثارم میکرد به خداوندی خدا تمام دلخوری های امروز که نه ، تمام خاطرات تلخ گذشته را هم میبخشیدم.

از نشخوارهای ذهنی ام اشک هایم روی گونه جایشان را باز میکنند آنقدر در فکرم که یادم میرود میدان را چندبار دور زده ام .

باور کنید سخت میشود به بی مهری های مرد زندگی ات عادت کنی .

خسته ام ، آخر من بیچاره از صبح سرکار بوده ام دور میزنم و به سوی خانه ی سرد و بی مهرمان میرانم .

کلید را که درقفل میچرخانم همه جا تاریک است شاید فرهان خوابیده باشد پاورچین داخل میشوم و کفش هایم را در جاکفشی قرار میدهم آخر همه ی وسایل خانه ام را با عشق و سلیقه ی خودم چیده ام و جای تک تک شان را میدانم .

یکدفعه برق روشن میشود و فرهان عصبی سرتاپایم را نگاه میکند .

ای کاش لب هایش از هم گشوده نشود و دلم را بیشتر از این زیر بار مشت و لگد نگیرد .

-کدوم گوری بودی ؟

انتظارش را داشتم این تمام محبت و غیرت همسر من است جوابش را نمیدهم و راهم را به سمت اتاق خواب کج میکنم با قدم های تند خودش را به من میرساند قسم میخورم که تپش های قلبم روی هزار است و طولی نمیکشد که در دستان او اسیرم سعی میکنم فشار دستانش را از روی گلویم کم کنم .

-نه تنها گوشی رو روی من قطع میکنی بلکه جواب منو هم نداده راهتو میکشی بری

-فر....هان

این تمام حرفی است که از گلوی اسیر دستانش بیرون می آید .

-چرا نمیمیری تا از دستت راحت شم اگه بلایی سرت می اومد خودت به درک میرفتی اما من جواب اون پدر گردن کلفت مفت خورتو چطوری میدادم هان ؟

مرا روی زمین پرت میکند و من بی وقفه سرفه میکنم تا شاید هوا بتواند بهتر جریان پیدا کند این اشک های لعنتی هم امانم نمیدهند .

-بازم لال شدی آره

بی توجه به من و تلاشهایم کتش را بر میدارد و درب را محکم بهم میکوبد و صدایش همانند گنجشکهای کارتون های والت دیزنی دور سرم هوار میکشند .

romangram.com | @romangraam