#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_119
سعی میکنم طفره بروم .
-ببخشید اگه براتون سخته منو برسونید من با آژانس میرم
-نه نه بفرمایید
باهم به سمت پراید نوک مدادی اش میرویم و تا خانه ی ما هردو سکوت میکنیم .
-ممنون
آرش ترمز میزند و من هم پیاده میشوم وقتی فرهان در آن خانه نیست میتوانم نفسی از سر آسودگی بکشم .
-اگه کاری داشتین با من تماس بگیرین
-حتما شما و دیبا جون خیلی به من لطف دارید
-سروین خانوم
-بله
-خیلی مواظب خودتون باشید
میخندم حرفهای این مرد خیلی به دلم مینشیند .
-شما هم همینطور
برگ بیست و سوم : وضعیت قرمز
بهتا
سراسیمه پله ها را طی میکنم تا به پذیرش برسم هزار بار جان داده ام .
-بفرمایید خانوم کاری داشتین ؟
نفسم بالا نمی آید اما بریده بریده منظورم را میرسانم .
romangram.com | @romangraam